فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bellyache

ˈbelieɪk ˈbeli-eɪk

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable informal

شکم‌درد، دل‌درد

He went to the doctor to find out the cause of his recurring bellyaches.

نزد دکتر رفت تا علت شکم‌دردهای مکررش را دریابد.

Eating too many greasy foods often leads to bellyaches and indigestion.

مصرف زیاد غذاهای چرب اغلب منجر به دل‌درد و سوء‌هاضمه می‌شود.

verb - intransitive informal

گلگی کردن، گله کردن، شکایت کردن، شاکی بودن (به‌طور مکرر و سر چیزهای بی‌اهمیت)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

I'm tired of hearing you bellyache about your job.

از شنیدن گلگی کردنت در مورد شغلت خسته شده‌ام.

The students in the back of the class always bellyache about the amount of homework they have.

دانش‌آموزان آخر کلاس همیشه از میزان تکالیفی که دارند، شکایت می‌کنند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bellyache

  1. verb complain
    Synonyms:
    complain protest groan grumble whine gripe fuss bitch bemoan
    Antonyms:
    be happy appreciate praise

ارجاع به لغت bellyache

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bellyache» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bellyache

لغات نزدیک bellyache

پیشنهاد بهبود معانی