Bemoan

bɪˈmoʊn bɪˈməʊn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bemoaned
  • شکل سوم:

    bemoaned
  • سوم‌شخص مفرد:

    bemoans
  • وجه وصفی حال:

    bemoaning

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
سوگواری کردن (برای)، گریه کردن (برای)، افسوس خوردن (برای)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The farmers were bemoaning the fact that it had rained too little.
- کشاورزان از این می‌نالیدند که باران کم آمده بود.
- They were bemoaning the shortage of funds.
- آنان از کمبود اعتبارات می‌نالیدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bemoan

  1. verb express sorrow
    Synonyms: beat one’s breast, bewail, complain, cry over spilled milk, deplore, grieve for, lament, moan over, mourn, regret, rue, sing the blues, weep for
    Antonyms: be happy, gloat

ارجاع به لغت bemoan

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bemoan» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bemoan

لغات نزدیک bemoan

پیشنهاد بهبود معانی