آخرین به‌روزرسانی:

Bemire

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive

گل‌آلود کردن، کثیف کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The project is hopelessly bemired.

طرح با مشکلات بزرگی مواجه شده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bemire

  1. verb to soil with mud
    Synonyms:
    dirty soil muddy mud mire muck grime begrime slush colly
    Antonyms:
    clean
  1. noun
    Synonyms:
    stodge

ارجاع به لغت bemire

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bemire» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bemire

لغات نزدیک bemire

پیشنهاد بهبود معانی