با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Grime

ɡraɪm ɡraɪm
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun verb - transitive
    دوده، چرک سیاه کردن، چرک کردن
    • - The boy's legs were covered with grime.
    • - پاهای پسر از کثافت سیاه شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد grime

  1. noun dirt
    Synonyms: crud, dust, film, filth, gook, gunk, muck, smudge, smut, soil, soot, tarnish
    Antonyms: cleanliness, purity

ارجاع به لغت grime

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grime» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grime

لغات نزدیک grime

پیشنهاد بهبود معانی