گذشتهی ساده:
dustedشکل سوم:
dustedسومشخص مفرد:
dustsوجه وصفی حال:
dustingشکل جمع:
dustsخاک، گرد و خاک، غبار، خاکه، ذره
The table was covered in dust.
روی میز را گرد گرفته بود.
a huge cloud of dust
ابر عظیمی از غبار
coal dust
خاکهی زغالسنگ
charcoal dust
خاکه زغال
gold dust
خاک طلا
The news kicked up a lot of dust.
آن خبر غوغایی بر پا کرد.
They burned his body and scattered the dust over the sea.
جسدش را سوزاندند و خاکسترش را به دریا ریختند.
گردگیری کردن، گرد گرفتن از (با off)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Dust off the table and set the dishes on it.
میز را گردگیری کن و بشقابها را روی آن بچین.
ریختن، پاشیدن (مثل گرد)
to dust plants with insecticide
گیاهان را با حشرهکش سمپاشی کردن
Dust your cheeks gently with this powder.
این پودر را ملایم به گونههایت بزن.
Dust the cake with sugar.
شکر را روی کیک بپاش.
(عامیانه) برای کار یا عمل آماده کردن یا شدن
خود یا کسی را برای عمل آماده کردن، تمرین کردن، بازآموزی کردن
(انگلیس) کامیون خاکروبه جمع کنی
(انگلیس) روپوش مبل (برای اینکه گرد نگیرد)
(عامیانه) مردن (به ویژه در نبرد)
خاک پای کسی را بوسیدن، دست بوسی کردن، تواضع چاپلوسانه کردن
1- با حرارت و شدت عمل کردن 2- با سرعت حرکت کردن
(با تحقیر و خصومت) ترک کردن
گمراه کردن، گول زدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dust» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dust