آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Soil

    sɔɪl sɔɪl

    گذشته‌ی ساده:

    soiled

    شکل سوم:

    soiled

    سوم‌شخص مفرد:

    soils

    وجه وصفی حال:

    soiling

    شکل جمع:

    soils

    معنی soil | جمله با soil

    verb - transitive B2

    کثیف کردن، لکه‌دار کردن، چرک کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    don't eat with soiled hands!

    با دست‌های کثیف خوراک نخور!

    The children soiled their clothes.

    بچه‌ها لباس‌های خود را کثیف کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The ink has soiled the tablecloth.

    جوهر، رومیزی را لک انداخته است.

    His deeds soiled his family's name.

    اعمال او نام خانواده‌اش را ننگین کرد.

    do not soil your mind with such evil thoughts!

    فکر خودت را با این افکار شیطانی فاسد نکن!

    verb - intransitive

    چرک شدن، کثیف شدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    noun countable

    آلودگی، لکه، کثیفی

    a white shirt free from any soil

    پیراهنی سفید و عاری از هرگونه لک

    noun countable

    فاضلاب، نجاست، فضله

    noun uncountable

    خاک

    agricultural soil

    خاک کشاورزی

    sandy soil

    خاک شن‌دار

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    rich soil

    خاک غنی

    noun countable

    سرزمین، خاک، زمین، کشور، مملکت

    ... especially those exiled from their soil

    ... علی‌الخصوص غریبان خاک

    He longed to go back to his native soil.

    از ته دل می‌خواست که بر سرزمین آبا و اجدادی خود باز گردد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    barren soil

    زمین بایر

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد soil

    1. noun earth, dirt
      Synonyms:
      ground land dirt dust dry land loam clay grime soot terra firma
    1. noun land where one lives
      Synonyms:
      country home homeland region land terra firma spread homestead
    1. verb make dirty
      Synonyms:
      dirty foul stain smudge mess spoil contaminate pollute muddy smear spot degrade defile disgrace shame tarnish debase befoul besmirch sully grime begrime maculate muck tar mess up muck up muss muss up bedraggle crumb discolor spatter taint
      Antonyms:
      clean

    Collocations

    the soil

    زندگی روستائی، کار کشاورزی

    سوال‌های رایج soil

    گذشته‌ی ساده soil چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده soil در زبان انگلیسی soiled است.

    شکل سوم soil چی میشه؟

    شکل سوم soil در زبان انگلیسی soiled است.

    شکل جمع soil چی میشه؟

    شکل جمع soil در زبان انگلیسی soils است.

    وجه وصفی حال soil چی میشه؟

    وجه وصفی حال soil در زبان انگلیسی soiling است.

    سوم‌شخص مفرد soil چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد soil در زبان انگلیسی soils است.

    ارجاع به لغت soil

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «soil» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/soil

    لغات نزدیک soil

    • - soi-disant
    • - soigné
    • - soil
    • - soil bank
    • - soil conservation
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.