Befoul

bɪˈfaʊl bɪˈfaʊl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive
چرکین کردن، کثیف کردن، آلوده کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد befoul

  1. verb To make dirty
    Synonyms: defile, dirty, soil, begrime, besmirch, besoil, contaminate, black, corrupt, blacken, foul, smudge, malign, smutch, pollute, sully, slander, stain, maculate
  2. verb To contaminate the reputation of
    Synonyms: besmear, besmirch, bespatter, blacken, cloud, denigrate, dirty, smear, smudge, smut, soil, spatter, stain, sully, taint, tarnish
  3. verb To make dirty; soil.
    Synonyms: contaminate

ارجاع به لغت befoul

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «befoul» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/befoul

لغات نزدیک befoul

پیشنهاد بهبود معانی