امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Befoul

bɪˈfaʊl bɪˈfaʊl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive
چرکین کردن، کثیف کردن، آلوده کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد befoul

  1. verb To make dirty
    Synonyms:
    defile dirty soil begrime besmirch besoil contaminate black corrupt blacken foul smudge malign smutch pollute sully slander stain maculate
  1. verb To contaminate the reputation of
    Synonyms:
    besmear besmirch bespatter blacken cloud denigrate dirty smear smudge smut soil spatter stain sully taint tarnish
  1. verb To make dirty; soil.
    Synonyms:
    contaminate

ارجاع به لغت befoul

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «befoul» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/befoul

لغات نزدیک befoul

پیشنهاد بهبود معانی