فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Black

blæk blæk

گذشته‌ی ساده:

blacked

شکل سوم:

blacked

سوم‌شخص مفرد:

blacks

وجه وصفی حال:

blacking

شکل جمع:

blacks

صفت تفضیلی:

blacker

صفت عالی:

blackest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective A1

رنگ سیاه، مشکی، سیاه رنگ

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی رنگ

مشاهده

a girl with long black hair

دختری با موی بلند و سیاه

to become black

سیاه شدن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

black studies

مطالعات وابسته به سیاهان

a CIA black operator

مأمور سری سیا

The bruise blacked around his eye.

اثر ضربه دور چشمش را سیاه کرد.

a black night

شبی تاریک

verb - transitive

واکس زدن، سیاه مالی کردن، دوده زدن، سیاه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Have them black my boots.

دستور بده چکمه‌هایم را واکس بزنند.

verb - intransitive

سیاه شدن

adjective

لباس سیاه، جامه ی عزا، کثیف، چرکین

a woman dressed in black

زن سیاهپوش

adjective

(در مورد قهوه) بدون شیر یا خامه

Do you want your coffee black?

قهوه‌ی سیاه (بدون شیر) می‌خواهید؟

adjective

بد، خبیث، مضر، زیان‌بخش، شرم‌آور، غم‌آور، حزن‌انگیز، وحشت‌بار، (به‌طور کنایه‌دار یا دردآور) فکاهی، سنگین، جدی، بی‌حال، خشمگین، تیره بی نور، ظلمانی، شبدیز، تاریک، سیاه

one of the blackest crimes

یکی از فجیع‌ترین جنایات

a black villain

بزهکار سیه‌دل

نمونه‌جمله‌های بیشتر

black comedy

کمدی حزن‌آور، کمدی سیاه

After the operation, he blacked out for half an hour.

بعد از عمل جراحی نیم ساعت از حال رفت.

a black chapter in the history of Iran

فصلی تاریک در تاریخ ایران

He came into the room with a face as black as thunder.

با سیمایی برافروخته از خشم وارد اتاق شد.

noun uncountable

رنگ سیاه، بی رنگی، سیاهی شب، فقدان نور

noun countable

انسان سیاهپوست، (دربازی های رو میزی) مهره سیاه

He was the first black to be hired here.

او اولین سیاه‌پوستی بود که اینجا استخدام شد.

adjective

خفیه، پنهان، نهان

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد black

  1. adjective dark, inky
    Synonyms:
    dark dusky shadowy somber jet ebony ebon inky coal pitch murky dingy slate sable raven clouded sooty swarthy swart obsidian pitch-dark stygian onyx brunet livid charcoal sombre inklike sloe starless atramentous melanoid piceous
    Antonyms:
    white
  1. adjective hopeless
    Synonyms:
    sad depressing dismal gloomy dreary oppressive bleak dispiriting distressing horrible threatening ominous foreboding mournful depressive doleful sombre atrocious funereal lugubrious sinister
    Antonyms:
    hopeful optimistic
  1. adjective dirty
    Synonyms:
    dirty unclean soiled filthy grimy nasty foul impure stained spotted grubby uncleanly dingy squalid
    Antonyms:
    clean
  1. adjective angry
    Synonyms:
    angry furious hostile resentful threatening fierce menacing enraged sullen sour
    Antonyms:
    happy
  1. adjective evil
    Synonyms:
    bad wicked mean villainous nefarious iniquitous diabolical
    Antonyms:
    good
  1. noun African-American
    Synonyms:
    African-American Afro-American Negro African
    Antonyms:
    white Caucasian

Phrasal verbs

black out

(صورت، نام، تصویر و...) پوشاندن، مخفی کردن، سانسور کردن، ناپیدا کردن، تار کردن، محو کردن

تاریک کردن، در تاریکی مطلق فرو بردن، (چراغ‌ها) خاموش کردن، (برق) قطع شدن

(ناگهان و برای مدتی کوتاه) غش کردن، از حال رفتن، بی‌هوش شدن، هوشیاری خود را از دست دادن

Idioms

in the black

سودآور، دارای سود

into the black

(از نظر مالی) سودآور، سودبخش، پرسود

not as black as it is painted to be

آنقدرها هم که می‌گویند بد نیست

سوال‌های رایج black

معنی black به فارسی چی میشه؟

کلمه "black" در زبان انگلیسی به معنای "سیاه" است و یکی از رنگ‌های اصلی و پایه به شمار می‌رود. این رنگ به طور گسترده‌ای در فرهنگ‌ها، هنر، و زبان‌ها به کار می‌رود و معانی و نمادهای متفاوتی را به خود اختصاص می‌دهد. در ادامه به بررسی معانی، کاربردها و نکات جالب مربوط به این کلمه می‌پردازیم.

معانی و کاربردها

1. رنگ: "Black" به عنوان یک رنگ، به عدم وجود نور یا جذب تمام طول موج‌های نور اشاره دارد. این رنگ معمولاً با تاریکی، شب و عدم وضوح مرتبط است.

2. احساسات و حالت‌ها: در زبان انگلیسی، کلمه "black" می‌تواند به احساسات منفی نیز اشاره داشته باشد. به عنوان مثال، "black mood" به حالتی از افسردگی یا ناامیدی اشاره دارد.

3. نمادها: در بسیاری از فرهنگ‌ها، رنگ سیاه نماد قدرت، اقتدار و رمز و راز است. به عنوان مثال، لباس‌های سیاه معمولاً در مراسم‌های رسمی و مهم استفاده می‌شوند.

نکات جالب

1. روانشناسی رنگ‌ها: رنگ سیاه معمولاً با احساساتی چون قدرت، جدیت، و پیچیدگی مرتبط است. در طراحی و دکوراسیون، رنگ سیاه به ایجاد فضایی مدرن و شیک کمک می‌کند.

2. در هنر: هنرمندان از رنگ سیاه برای ایجاد کنتراست و جلب توجه استفاده می‌کنند. به عنوان مثال، نقاشی‌های کارواچ و آثار هنری معاصر اغلب شامل رنگ سیاه به عنوان عنصر اصلی هستند.

3. در ادبیات: رنگ سیاه در ادبیات به نماد مرگ، غم و ناامیدی تبدیل شده است. بسیاری از نویسندگان از این رنگ برای توصیف شخصیت‌ها و احساسات عمیق استفاده می‌کنند.

4. فرهنگ‌های مختلف: در فرهنگ‌های مختلف، رنگ سیاه معانی متفاوتی دارد. به عنوان مثال، در برخی از فرهنگ‌ها، سیاه نماد سوگواری و غم است، در حالی که در دیگر فرهنگ‌ها می‌تواند نمادی از خوشبختی و ثروت باشد..

ارجاع به لغت black

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «black» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/black

لغات نزدیک black

پیشنهاد بهبود معانی