امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Livid

ˈlɪvɪd ˈlɪvɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more livid
  • صفت عالی:

    most livid

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
خشمگین، غضبناک، عصبانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He was absolutely livid when he discovered his wallet had been stolen.
- زمانی که متوجه شد کیف پولش دزدیده شده است کاملاً خشمگین بود.
- The customer grew increasingly livid as they waited for their food order.
- وقتی مشتری منتظر سفارش غذای خود بود، به شدت عصبانی شد.
adjective
کبود، کوفته
- She had livid face because of anger.
- از شدت خشم صورتش کبود شد.
- Her livid bruise was a painful reminder of the accident.
- کبودی شدید او یادآوری دردناکی از تصادف بود.
adjective
رنگ‌پریده، رنگ‌ورورفته، بی‌حال
- Her livid face indicated that she was feeling unwell.
- چهره‌ی رنگ‌پریده‌ی او نشان می‌داد که حالش خوب نیست.
- Her livid eyes glared at him.
- چشمان بی‌حالش به او خیره شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد livid

  1. adjective pale, ashen
    Synonyms:
    ashy blanched bloodless colorless discolored dusky gloomy greyish grisly leaden lurid murky pallid pasty wan waxen
    Antonyms:
    blushing brilliant flushed radiant rosy
  1. adjective bruised
    Synonyms:
    black-and-blue contused purple
  1. adjective extremely angry
    Synonyms:
    beside oneself black boiling enraged exasperated flaming fuming furious hot incensed indignant infuriated mad offended outraged
    Antonyms:
    cheerful happy

ارجاع به لغت livid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «livid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/livid

لغات نزدیک livid

پیشنهاد بهبود معانی