اوقات تلخ، متغیر، رنجیده، خشمگین، آزرده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I was very indignant over his behavior.
رفتار او خیلی به من برخورد.
He wrote an indignant letter to the paper.
نامهی پرخشم و گلایهای به روزنامه نوشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «indignant» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/indignant