امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Indignant

ɪnˈdɪɡnənt ɪnˈdɪɡnənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
اوقات تلخ، متغیر، رنجیده، خشمگین، آزرده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- I was very indignant over his behavior.
- رفتار او خیلی به من برخورد.
- He wrote an indignant letter to the paper.
- نامه‌ی پرخشم و گلایه‌ای به روزنامه نوشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد indignant

  1. adjective angry
    Synonyms:
    acrimonious annoyed bent out of shape boiling bugged burned up disgruntled displeased exasperated fuming furious heated huffy in a huff incensed irate livid mad miffed peeved piqued p.o.’d provoked resentful riled scornful seeing red up in arms upset wrathful
    Antonyms:
    gleeful happy pleased

ارجاع به لغت indignant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «indignant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/indignant

لغات نزدیک indignant

پیشنهاد بهبود معانی