امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Slate

sleɪt sleɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    slates

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adjective
تخته‌سنگ، لوح سنگ، ورقه سنگ، تورق، سنگ متورق، سنگ لوح، زغال‌سنگ سخت و سنگی شرح وقایع (اعم از نوشته یا ننوشته)، فهرست نامزدهای انتخاباتی، با لوح سنگ پوشاندن، واقعه‌ای را ثبت کردن، تعیین کردن، مقدرکردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- roofing slates
- پرنیخ‌های بام‌سازی
- Slanted roofs are covered with cement slates.
- بام‌های شیب‌دار را با پهنک‌های سیمانی می‌پوشانند.
- The party presented its slate (of candidates) to the media.
- حزب فهرست نامزدهای انتخابات خود را به رسانه‌ها معرفی کرد.
- to slate a house
- بام خانه را با سنگ لوح پوشاندن
- The party has slated its candidates.
- حزب فهرست نامزدهای انتخاباتی خود را اعلام کرد.
- The elections are slated for next fall.
- انتخابات قرار است در پاییز آینده انجام شود.
- A new car factory is slated for Mashhad.
- یک کارخانه‌ی جدید اتومبیل‌سازی برای مشهد برنامه‌ریزی شده است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slate

  1. noun A list of candidates proposed or endorsed by a political party
    Synonyms:
    ticket lineup argillaceous schist battleship-gray tile argillite ballot blackboard slating chalkboard pearl grapholite.--v.enroll list record register smoke roster schedule stone tablet steel gray
  1. adjective Between black and white
    Synonyms:
    dark dark-gray slate-gray
  1. verb To enter on a schedule
    Synonyms:
    program schedule

ارجاع به لغت slate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slate

لغات نزدیک slate

پیشنهاد بهبود معانی