با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Program

ˈproʊɡræm ˈprəʊɡræm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    programed
  • شکل سوم:

    programed
  • سوم‌شخص مفرد:

    programs
  • وجه وصفی حال:

    programing
  • شکل جمع:

    programs

توضیحات

حالت نوشتاری در انگلیسی بریتانیایی programme است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
برنامه، دستور، نقشه، روش کار، دستور کار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the program of tonight's speeches
- برنامه‌ی سخنرانی‌های امشب
- What is tomorrow's program?
- برنامه‌ی فردا چیست؟
- According to the program, we have to be ready by ten o'clock.
- طبق برنامه باید ساعت ده آماده باشیم.
- the socialist party's program
- برنامه‌ی حزب سوسیالیست
noun countable
انگلیسی آمریکایی اعلامیه، فهرست
noun countable
کامپیوتر برنامه
noun countable
برنامه ی تلویزیونی (یا سینمایی و غیره)، نمایش
- an educational program
- برنامه‌ی آموزشی
verb - transitive
کامپیوتر برنامه نوشتن
verb - transitive
برنامه نوشتن، برنامه تهیه کردن، برنامه‌دار کردن
- He is programmed to sing tonight.
- طبق برنامه امشب آواز خواهد خواند.
- You have to program your daily activities in advance.
- باید فعالیت‌های روزانه‌ی خود را از پیش برنامه‌ریزی کنی.
- This machine is programmed to start by itself.
- این ماشین تنظیم شده است که خودبه‌خود به‌ کار بیفتد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد program

  1. noun agenda, list
    Synonyms: affairs, appointments, arrangements, bill, bulletin, business, calendar, card, catalog, chores, curriculum, details, docket, happenings, index, lineup, listing, meetings, memoranda, necessary acts, order of business, order of events, order of the day, plan, plans, preparations, record, schedule, series of events, slate, syllabus, things to do, timetable
  2. noun scheme, plan
    Synonyms: course, design, instructions, line, order, plan of action, policy, polity, procedure, project, sequence
  3. noun performance in medium
    Synonyms: broadcast, presentation, production, show
  4. verb plan out; supply instructions
    Synonyms: arrange, bill, book, budget, calculate, compile, compute, design, draft, edit, engage, enter, estimate, feed, figure, formulate, get on line, itemize, lay on, lay out, line up, list, map out, pencil in, poll, prearrange, prioritize, process, register, schedule, set, set up, slate, work out
    Antonyms: forget, neglect

Collocations

ارجاع به لغت program

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «program» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/program

لغات نزدیک program

پیشنهاد بهبود معانی