گذشتهی ساده:
compiledشکل سوم:
compiledسومشخص مفرد:
compilesوجه وصفی حال:
compilingگردآوردن، تدوین کردن، تألیف کردن (فرهنگ لغات و مطالب کتاب و غیره)، جمعآوری کردن، گردآوری کردن، جمع کردن (اطلاعات و غیره)، ترتیب دادن، تنظیم کردن (دفترچهی راهنما و فهرست و غیره)
to compile a list of the world's largest banks
فهرستی از بزرگترین بانکهای جهان گردآوری کردن
to compile a bilingual dictionary
فرهنگ دوزبانه تألیف کردن
کامپیوتر همگردانی کردن، کامپایل کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She spent hours compiling the code for her new computer program.
او ساعتها صرف همگردانی کد برنامهی کامپیوتری جدیدش کرد.
The software engineer had to compile the program multiple times to fix all the bugs.
مهندس نرمافزار مجبور شد چندین بار برنامه را کامپایل کند تا تمام باگها را برطرف کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «compile» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/compile