امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Compile

kəmˈpaɪl kəmˈpaɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    compiled
  • شکل سوم:

    compiled
  • سوم‌شخص مفرد:

    compiles
  • وجه وصفی حال:

    compiling

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
گردآوردن، تدوین کردن، تألیف کردن (فرهنگ لغات و مطالب کتاب و غیره)، جمع‌آوری کردن، گردآوری کردن، جمع کردن (اطلاعات و غیره)، ترتیب دادن، تنظیم کردن (دفترچه‌ی راهنما و فهرست و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- to compile a list of the world's largest banks
- فهرستی از بزرگ‌ترین بانک‌های جهان گردآوری کردن
- to compile a bilingual dictionary
- فرهنگ دوزبانه تألیف کردن
verb - transitive
کامپیوتر هم‌گردانی کردن، کامپایل کردن link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده
- She spent hours compiling the code for her new computer program.
- او ساعت‌ها صرف هم‌گردانی کد برنامه‌ی کامپیوتری جدیدش کرد.
- The software engineer had to compile the program multiple times to fix all the bugs.
- مهندس نرم‌افزار مجبور شد چندین بار برنامه را کامپایل کند تا تمام باگ‌ها را برطرف کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد compile

  1. verb assemble, accumulate
    Synonyms:
    abridge amass anthologize arrange assemble bring together collate collect colligate collocate compose concentrate congregate consolidate cull draw together edit garner gather get together glean group heap up marshal muster organize put together recapitulate unite
    Antonyms:
    disassemble disperse scatter separate

لغات هم‌خانواده compile

  • verb - transitive
    compile

ارجاع به لغت compile

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «compile» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/compile

لغات نزدیک compile

پیشنهاد بهبود معانی