گذشتهی ساده:
amassedشکل سوم:
amassedسومشخص مفرد:
amassesوجه وصفی حال:
amassingگرد آوردن، توده کردن، متراکم کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
As soon as they amassed enough money, they decided to take a trip.
به مجرد اینکه پول کافی جمع کردند تصمیم گرفتند به سفر بروند.
He carefully amassed evidence.
او با دقت به گردآوری شواهد و مدارک پرداخت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «amass» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/amass