Lay Up

    American: ˈleɪˈəp British: leɪʌp
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها

    phrasal verb
    ذخیره کردن، کنار گذاشتن، اندوختن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    phrasal verb
    بستری شدن
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد lay up

    1. verb hurt, incapacitate
      Synonyms:
      harm injure disable incapacitate beat up hospitalize confine
      Antonyms:
      help heal
    1. verb set aside, store
      Synonyms:
      save keep store preserve conserve accumulate amass hoard hide put away build up spare bury treasure lay in garner salt away store up roll up cumulate
      Antonyms:
      waste use squander

    ارجاع به لغت lay up

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «lay up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lay up

    لغات نزدیک lay up

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه