گذشتهی ساده:
disabledشکل سوم:
disabledسومشخص مفرد:
disablesوجه وصفی حال:
disablingناتوان ساختن، از کار انداختن
ناتوان کردن، ازکارانداختن، عاجز کردن، زله کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Heavy financial losses are disabling him from fulfilling his plans.
زیانهای مالی سنگین او را از انجام نقشههای خود عاجز کرده است.
We disabled two enemy tanks.
ما دو تانک دشمن را از کار انداختیم.
A car accident disabled him for life.
تصادف اتومبیل او را برای تمام عمر معلول کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disable» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disable