Disarm

dɪˈsɑːrm dɪsˈɑːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    disarmed
  • شکل سوم:

    disarmed
  • سوم‌شخص مفرد:

    disarms
  • وجه وصفی حال:

    disarming

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive
خلع سلاح کردن، به حالت آشتی درآمدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
verb - transitive verb - intransitive
خلع سلاح کردن
- The rebels were disarmed.
- یاغیان خلع سلاح شدند.
- Captured soldiers must be disarmed immediately.
- سربازان اسیر باید فورا خلع سلاح شوند.
- Her humility and cheerfulness disarmed all her enemies.
- فروتنی و خوش‌رویی او همه‌ی دشمنانش را تحبیب می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disarm

  1. verb render defenseless
    Synonyms: conciliate, cripple, deactivate, debilitate, deescalate, demilitarize, demobilize, disable, disband, disqualify, incapacitate, invalidate, neutralize, occupy, pacify, paralyze, prostrate, skin, strip, subdue, subjugate, unarm, weaken
    Antonyms: arm
  2. verb persuade
    Synonyms: allure, attract, bewitch, captivate, charm, coax, convince, enchant, fascinate, seduce, set at ease, unarm, urge, win over

ارجاع به لغت disarm

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disarm» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disarm

لغات نزدیک disarm

پیشنهاد بهبود معانی