با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Subjugate

ˈsʌbdʒəɡeɪt ˈsʌbdʒəɡeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    subjugated
  • شکل سوم:

    subjugated
  • سوم‌شخص مفرد:

    subjugates
  • وجه وصفی حال:

    subjugating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
تحت انقیاد درآوردن، مطیع کردن، منکوب کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- European powers that were subjugating the African people
- قدرت اروپایی که مردم افریقا را تحت اختیار خود در می‌آوردند
- She knew how to subjugate her own feelings.
- او می‌دانست که چگونه احساسات خود را مهار کند.
- to subjugate a wild horse
- اسب وحشی را رام کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد subjugate

  1. verb overpower, defeat
    Synonyms: bear down, beat down, bring to heel, bring to knees, coerce, compel, conquer, crush, enslave, enthrall, force, hold sway, keep under thumb, kick around, overcome, overthrow, put down, quell, reduce, reel back in, rule, rule over, subdue, suppress, tame, triumph, vanquish
    Antonyms: free, liberate

ارجاع به لغت subjugate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «subjugate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/subjugate

لغات نزدیک subjugate

پیشنهاد بهبود معانی