گذشتهی ساده:
overcameسومشخص مفرد:
overcomesوجه وصفی حال:
overcomingچیره شدن، مغلوب ساختن، غلبه یافتن
He overcame many difficulties.
او بر مشکلات بسیاری فائق آمد.
You must overcome your bashfulness!
بایستی بر کمرویی خود چیره شوی!
She was overcome by pity.
ترحم او را بهشدت تحتتأثیر قرار داد.
برنده شدن، پیروز شدن، پیروز شدن بر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We shall overcome someday!
یک روزی پیروز خواهیم شد!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «overcome» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/overcome