با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Unmoved

ʌnˈmuːvd ʌnˈmuːvd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بی‌تفاوت، بی‌احساس، بدون واکنش، بی‌حرکت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Both men appeared unmoved as the judge read out their sentence.
- هر دو مرد در حالی که قاضی حکم آن‌ها را با صدای بلند می‌خواند، بی‌تفاوت بودند.
- When the eclipse took place, no one was unmoved.
- زمانی که خورشید گرفتگی رخ داد، هیچ‌کس بی‌تفاوت نبود.
adjective
(بازار سهام و ارز دیجیتال و غیره) بدون تغییر، ثابت
- The share price was unmoved.
- قیمت سهام ثابت بود.
- The Cardano price was unmoved.
- قیمت کاردانو بدون تغییر بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unmoved

  1. adjective Not moved emotionally
    Synonyms: unaffected, unemotional, cold, impassive, calm, cool, untouched, dispassionate, indifferent, impassible, stoic, quiet, collected, deliberate, cold-blooded, adamant, resolute, calculating, emotionless, firm, unresponsive, dry-eyed, callous, insensate, judicious, staunch, unflinching, steadfast, nerveless, stoical, cool-as-a-cucumber, stony, stubborn, unshaken, unstirred
    Antonyms: moved
  2. adjective Not moved physically
    Synonyms: firm, stable, motionless, uncaring, static, quiescent, solid, uncharitable, durable, immovable, firm as a rock, uncompassionate, staunch, fast, moveless, unpitying, statuelike, in situ, rooted, steady, unstirred, immobile, unshaken, changeless, unsympathetic, unwavering, untouched

لغات هم‌خانواده unmoved

ارجاع به لغت unmoved

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unmoved» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unmoved

لغات نزدیک unmoved

پیشنهاد بهبود معانی