با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Static

ˈstætɪk ˈstætɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
ایستا، ساکن، ایستاده، وابسته به اجسام ساکن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
noun adjective
ایستا، ساکن
- Is the universe static or dynamic?
- آیا جهان ناپویا است یا پویا؟
- a static economy
- اقتصاد راکد
- The feudal society was rather static.
- جامعه‌ی فئودال به‌نسبت ایستا بود.
- The city's population has remained static.
- جمعیت شهر ثابت مانده است.
- a static antiaircraft gun
- توپ ضد‌هوایی ثابت (غیرمتحرک)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد static

  1. adjective motionless, changeless
    Synonyms: at a standstill, constant, deadlocked, fixed, format, gridlocked, immobile, immovable, inactive, inert, latent, passive, rigid, stabile, stable, stagnant, stalled, standing still, stationary, sticky, still, stopped, stuck, unchanging, unfluctuating, unmoving, unvarying
    Antonyms: active, changeable, continuous, mobile, moving, variable

ارجاع به لغت static

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «static» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/static

لغات نزدیک static

پیشنهاد بهبود معانی