با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Immovable

ɪˈmuːvəbl ɪˈmuːvəbl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
غیرمنقول، استوار، ثابت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- any immovable object such as a stone
- هرچیز بی‌تحرک مثل یک سنگ
- an immovable purpose
- عزم راسخ
- We begged him for mercy but he was immovable.
- به او التماس کردیم که رحم کند؛ ولی گوش فرا نداد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد immovable

  1. adjective fixed, stubborn
    Synonyms: adamant, constant, dead set on, dug in, fast, firm, hard-nosed, immobile, immotile, immutable, impassive, inflexible, intransigent, locked in, motionless, obdurate, quiescent, resolute, rooted, secure, set, set in concrete, set in stone, solid, stable, stand pat, stationary, steadfast, stick to guns, stuck, tough nut, unalterable, unchangeable, uncompromising, unmodifiable, unshakable, unwavering, unyielding
    Antonyms: mobile, movable, moving, unfixed

ارجاع به لغت immovable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «immovable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/immovable

لغات نزدیک immovable

پیشنهاد بهبود معانی