قطعی، سخت، ناسازگار، غیرقابلانعطاف، تسلیمنشدنی، تمکینندادنی، مصالحهناپذیر، انعطافناپذیر، مصمم، سازشناپذیر، بیگذشت، یکدنده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The company's uncompromising commitment to customer satisfaction set them apart from their competitors.
تعهد قطعی شرکت به رضایت مشتری آنها را از رقبایشان متمایز کرد.
The teacher had an uncompromising attitude towards discipline.
معلم رویکردی انعطافناپذیر نسبت به انضباط داشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «uncompromising» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/uncompromising