امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Determined

dɪˈtɜrːmɪnd dɪˈtɜːmɪnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    determines
  • وجه وصفی حال:

    determining
  • صفت تفضیلی:

    more determined
  • صفت عالی:

    most determined

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
مصمم، معین، مشخص، قاطع، با اراده، ثابت‌قدم، سمج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- He is determined to go.
- او مصمم است که برود.
- to make a determined effort
- تلاش قاطع داشتن
- His determined attitude inspired everyone around him.
- نگرش مصمم او الهام‌بخش تمام اطرافیانش بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد determined

  1. adjective driven, persistent
    Synonyms:
    bent bent on buckled down constant decided decisive dogged earnest firm fixed hard-as-nails hardboiled intent mean business obstinate on ice pat persevering purposeful resolute resolved serious set set on settled single-minded solid steadfast strong-minded strong-willed stubborn tenacious unfaltering unflinching unhesitating unwavering
    Antonyms:
    flexible hesitating irresolute vacillating wavering weak

لغات هم‌خانواده determined

ارجاع به لغت determined

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «determined» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/determined

لغات نزدیک determined

پیشنهاد بهبود معانی