گذشتهی ساده:
toughedشکل سوم:
toughedسومشخص مفرد:
toughsوجه وصفی حال:
toughingشکل جمع:
toughsصفت تفضیلی:
tougherصفت عالی:
toughestسفت، محکم، زمخت، بادوام، سخت، مقاوم
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
The ligaments of animals are tough.
رباط حیوانات محکم است.
This rope is surprisingly tough despite its thinness.
این طناب باوجود نازکیاش، بهطور شگفتانگیزی محکم است.
The tent is made of tough, waterproof material.
چادر از مواد بادوام و ضدآب ساخته شده است.
woven of tough fiber
بافتهشده از الیاف محکم
سرسخت، بااراده، قوی، سختجان، مقاوم، نترس
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They were all tough fighting men.
آنان همه جنگجویان سرسختی بودند.
He’s a tough competitor who never gives up.
او رقیبی قوی است که هرگز تسلیم نمیشود.
This kind of climate creates a tough people.
این نوع آبوهوا مردمان پرطاقتی را به بار میآورد.
سختگیرانه، شدید، سخت، قاطع، بیگذشت، جدی
Tough measures are necessary to protect public health.
اقدامات سختگیرانه برای حفظ سلامت عمومی ضروری هستند.
The government is taking a tough stance on corruption.
دولت موضعی قاطع در برابر فساد اتخاذ کرده است.
The judge gave him a tough sentence to set an example.
قاضی حکم سختی برای او صادر کرد تا برای دیگران عبرت شود.
We have to be tough with criminals.
باید نسبت به تبهکاران سختگیر باشیم.
a tough teacher
یک معلم سختگیر
tough laws
قوانین شدید
a tough foreign policy
سیاست خارجی خشن
a tough fight
دعوای شدید
طاقتفرسا، مشکل، دشوار، نفسگیر، سخت، جانفرسا
That hike was tough. I could barely breathe near the top.
کوهنوردی بسیار نفسگیر بود. نزدیک قله بهسختی نفس میکشیدم.
It was a tough decision to leave my hometown.
تصمیم به ترک زادگاهم سخت بود.
The final exam was exceptionally tough this year.
امتحان نهایی امسال فوقالعاده طاقتفرسا بود.
a tough winter
زمستان سخت
a tough problem
مسئلهی مشکل
a tough test
آزمون دشوار
the toughest language in the world
دشوارترین زبان دنیا
سفت، سخت (مواد غذایی)
It is difficult to chew this tough meat.
جویدن این گوشت سفت دشوار است.
I don’t like tough bread that hurts my teeth.
من نان سفتی که دندانم را اذیت کند دوست ندارم.
These pineapples have tough skins.
پوست این آناناسها خیلی سخت است.
tough meat
گوشت سفت
پرخشونت، خشن، خطرناک، ناامن، سخت
That school is known for its tough students who often get into fights.
آن مدرسه بهخاطر دانشآموزان خشنش که زیاد درگیر میشوند معروف است.
He grew up in a tough environment full of violence.
او در محیطی ناامن و پر از خشونت بزرگ شد.
a tough neighborhood
محلهی پرخشونت
بدشانسی، بداقبالی، بدبخت، بد، ناجور
She studied hard but still failed the exam—tough luck!
خیلی درس خوند ولی بازم امتحان رو افتاد. بدشانس بود!
It's tough on her that she has to study alone for the exam.
بداقبالی او است که باید بهتنهایی برای امتحان مطالعه کند.
tough luck
بخت بد
خب به درک، خودت خواستی، تقصیر خودته، حقته، بد آوردی دیگه (برای نشان دادن اینکه مشکلات دیگران برای شخص مهم نیست)
He lost his phone again? that's just Tough, maybe now he’ll be more careful.
دوباره گوشیشو گم کرده؟ تقصیر خودشه، شاید از این به بعد مواظبتر باشه.
Tough! I warned you this would happen if you didn’t listen.
حقته! گفته بودم اگه گوش ندی، این اتفاق میافته.
غلیظ، چسبناک، لزج، کشدار، لاستیکی
The sauce was thick and tough, almost like glue.
سس غلیظ و لزج بود، تقریباً مثل چسب.
This pasta is tough.
این پاستا چسبناک است.
tough tar
قیر غلیظ
tough phlegm
اخلاط چسبناک
قدیمی آدم خشن، سرکش، لات، اوباش، شرور، گردنکلفت
همچنین میتوان از toughie استفاده کرد.
The nightclub was full of local toughs looking for a fight.
کلوب شبانه پر از لاتهای محلی بود که دنبال دعوا میگشتند.
The police cracked down on a group of known toughs in the market area.
پلیس به گروهی از اوباش شناختهشده در اطراف بازار حمله کرد.
تحمل کردن، مقاومت کردن، سختی کشیدن، سر کردن، تاب آوردن
معمولاً با out استفاده میشود.
She didn’t want to quit, so she toughed up and fought through the pain.
او نمیخواست که تسلیم شود، بنابراین تاب آورد و از پس درد برآمد.
When things get difficult, you have to tough it out and keep going.
وقتی اوضاع سخت میشود، باید مقاومت کنی و ادامه بدهی.
گوشت سفت/گوشت ناجور
انتخاب سخت
سوال سخت، پرسش دشوار
چالش سخت
حرف خشونتآمیز زدن، با گردن کلفتی گفتن، هارتوپورت کردن
(عامیانه) در برابر سختیها و غیره مقاومت کردن، تحمل کردن، پایداری کردن
as good (or tough or strong) as they come
بهترین (یا سرسختترین یا قویترین)
(عامیانه) همراهی نکردن، نرمش به خرج ندادن، سازش نکردن، سختگیری کردن
(شخص یا چیز) سخت، دشوار، آنچه که فهم یا پرداختن به آن مشکل است
(عامیانه) چه بد!، عجب!
when the going gets tough, the tough get going
ارزش انسانها در هنگام سختی معلوم میشود
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tough» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tough