صفت تفضیلی:
hairierصفت عالی:
hairiestپرمو، کرکین
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Kamali's chest is hairy.
سینهی کمالی پشمالو است.
a hairy creature
موجودی پوشیده از مو
When the old lady passed out, the situation got a bit hairy.
هنگامی که پیرزن غش کرد، اوضاع تا اندازهای وخیم شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hairy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hairy