امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hairy

ˈheri ˈheəri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    hairier
  • صفت عالی:

    hairiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
پرمو، کرکین

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Kamali's chest is hairy.
- سینه‌ی کمالی پشمالو است.
- a hairy creature
- موجودی پوشیده از مو
- When the old lady passed out, the situation got a bit hairy.
- هنگامی که پیرزن غش کرد، اوضاع تا اندازه‌ای وخیم شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hairy

  1. adjective having much hair
    Synonyms:
    bearded bewhiskered bristly bushy downy fleecy flocculent fluffy furry fuzzy hirsute lanate pileous piliferous pilose pubescent rough shaggy stubbly tufted unshaven unshorn villous whiskered woolly
    Antonyms:
    bald balding clean hairless
  1. adjective dangerous
    Synonyms:
    chancy difficult hazardous jeopardous perilous risky scary treacherous uncertain unhealthy unsound wicked
    Antonyms:
    calm safe

ارجاع به لغت hairy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hairy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hairy

لغات نزدیک hairy

پیشنهاد بهبود معانی