گذشتهی ساده:
roughedشکل سوم:
roughedسومشخص مفرد:
roughsوجه وصفی حال:
roughingشکل جمع:
roughsصفت تفضیلی:
rougherصفت عالی:
roughestزبر، خشن، درشت، زمخت، زشت، بد، ناهموار، ناهنجار، ناتمام
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
the rough draft of a short story
پیشنویس یک داستان کوتاه
a rough sketch
ترسیم ناتمام
rough data
دادههای کمسنجیده
a rough estimate
برآورد محاسبهنشده
Working in a mine is really rough.
کار کردن در معدن واقعاً طاقتفرساست.
rough labor
کار بدنی
a rough landscape
منظرهی پرپستی و بلندی
We must learn to accept the rough with the smooth.
باید بیاموزیم که سختیها را به همراه راحتیها بپذیریم.
Both her roughs and finished works were displayed.
آثار ناتمام و هم تمامشدهی او را به نمایش گذارده بودند.
to sleep rough
در فضای باز خوابیدن
rough leather
چرم پرداختنشده
A wind roughed up the surface of the lake.
باد سطح دریاچه را موجدار (متلاطم) کرد.
He was roughed up and kicked out of the place.
با او به گونهای خشونتآمیز رفتار کردند و با اُردنگی بیرونش کردند.
The little prince was not used to being roughed about.
شاهزادهی کوچک عادت نداشت مورد خشونت قرار گیرد.
He roughed the goalkeeper.
او با دروازهبان با خشونت رفتار کرد.
a penalty for roughing
پنالتی بهدلیل (ارتکاب) خشونت
He roughed out his preliminary ideas about the project.
عقاید اولیهی خود دربارهی طرح را پیشنویسی کرد.
rough out timber
برش اولیهی الوار را انجام دادن
a poem in the rough
شعر پیشنویسشده
a painting in the rough
نقاشی تمام نشده
The mountain climbers roughed it in the forest for three nights.
کوهنوردان سه شب در جنگل به سر بردند.
the rough play of the kids at the street corner
بازی خشن بچههای سر کوچه
a rough board
تختهی ناصاف
a rough road paved with brickbats
راه پردستاندازی که با پارهآجر فرش شده
rough cloth
پارچهی زبر
The skin of that worker's hands is dry and rough.
پوست دستان آن کارگر خشک و زبر است.
the rough surface of sandpaper
سطح خراشندهی کاغذ سنباده
an animal with a rough coat
حیوانی با پشم زبر
a rough sheep
یک گوسفند زبر و پشمالو
the rough beard of a man who has not shaved in two days
ریش زبر مردی که دو روز است نتراشیده است
Anvary said that as a result of rough winds ...
گفت انوری که در اثر بادهای سخت ....
a rough political situation
وضع سیاسی آشفته
Rough winds do shake the darling buds of May.
(شکسپیر) بادهای سخت شکوفههای نازنین بهاری را به لرزه در میآورند.
a rough country
سرزمین پرپستی و بلندی
a rough society where the government violates the rights of the people
جامعهی پرخشونتی که دولت آن حقوق مردم را زیر پا میگذارد
a rough temper
خلق و خوی تند
the rough, irritating sound of the loudspeaker
صدای گوشخراش و آزاردهندهی بلندگو
rough wine
شراب گس
a rough man
آدم بیادب
rough language
حرفهای خارج از نزاکت
the rough life of the early pioneers in America
زندگی سخت کوچنشینان آغازین امریکا
the roughest time of my life
دشوارترین دوران عمر من
the rough treatment of the demonstrators by the police
رفتار خشونتآمیز پلیس با تظاهرکنندگان
a rough diamond
الماس نتراشیده
تیز کردن، زمخت کردن
to rough the edges of glass
لبههای شیشه را زبر کردن
آدم خشن، آدم جنجالی
A gang of roughs invaded the hall.
گروهی از آدمهای خشن سالن را اشغال کردند.
(گوهر) نتراشیده، صیقلشده، پرداختنشده، به حالت اولیه، ناتمام، بهصورت پیشنویس
در دامن طبیعت و بدون وسایل رفاهی زندگی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rough» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rough