با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Rudimentary

ˌruːdəˈmentri ˌruːdəˈmentri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ناقص، اولیه، بدوی، ابتدایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- the rudimentary principles of physics
- اصول بنیادی علم فیزیک
- a rudimentary knowledge of German
- سواد کم در زبان آلمانی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rudimentary

  1. adjective basic, fundamental
    Synonyms: abecedarian, basal, beginning, early, elemental, elementary, embryonic, immature, initial, introductory, larval, nuts-and-bolts, primary, primitive, simple, simplest, uncompleted, undeveloped, vestigial
    Antonyms: additional, advanced, derivative, developed, extra, nonessential

ارجاع به لغت rudimentary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rudimentary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rudimentary

لغات نزدیک rudimentary

پیشنهاد بهبود معانی