با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Rudiment

ˈruːdəmənt ˈruːdɪmənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
(در جمع) مقدمات، علوم مقدماتی، چیز بدوی، اولیه، ابتدایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the rudiments of physics
- اصول علم فیزیک
- the rudiments of high school education
- پایه‌های آموزش دبیرستانی
- the rudiments of the project
- جزئیات تکامل نیافته‌ی طرح
- the rudiments of human intelligence in a chimpanzee
- حالت ابتدایی هوش بشر در شامپانزه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rudiment

  1. noun A fundamental principle or underlying concept.
    Synonyms: Often used in plural: base, basis, cornerstone, foundation, fundament, fundamental, root
  2. noun A fundamental irreducible constituent of a whole.
    Synonyms: Often used in plural: basic, element, essential, fundamental
  3. noun The elementary stages of any subject (usually plural)
    Synonyms: first rudiment, first-principle, alphabet, abc, abcs

ارجاع به لغت rudiment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rudiment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rudiment

لغات نزدیک rudiment

پیشنهاد بهبود معانی