آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۴ مهر ۱۴۰۳

    Root

    ruːt ruːt

    گذشته‌ی ساده:

    rooted

    شکل سوم:

    rooted

    سوم‌شخص مفرد:

    roots

    وجه وصفی حال:

    rooting

    شکل جمع:

    roots

    معنی root | جمله با root

    noun countable B2

    گیاه‌شناسی ریشه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

    مشاهده

    to pull a plant out by the roots

    گیاه را از ریشه کندن

    the roots of a tree

    ریشه‌های درخت

    noun countable

    ریشه، بن، اصل، بنیاد، بنیان، پایه، اساس، سرچشمه، زمینه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    many Americans have English roots.

    بسیاری از امریکایی‌ها انگلیسی‌تبار هستند.

    she has become homesick because she has no roots here.

    چون در اینجا کس و کار ندارد؛ دلش تنگ شده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    tweezers pull hair by the root.

    موچین مو را از ریشه می‌کند.

    the root of a tooth

    بن دندان، ریشه‌ی دندان

    money is the root of all evil.

    پول ریشه‌ی همه‌ی اهریمنی‌ها است.

    the root of this problem

    سرمنشأ این مسئله

    "walk" is the root of "walking" and "walker'.

    "walk" واج‌پایه‌ی "walking" و "walker" است.

    verb - transitive

    ریشه‌کن کردن

    root (something) out

    برانداختن، ریشه‌کن کردن

    root (something) up

    (به‌ویژه گیاه) از ریشه کندن، با ریشه در آوردن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I finally managed to root out a copy of the article.

    بالأخره موفق شدم نسخه‌ای از آن مقاله را از بین ببرم.

    verb - intransitive

    داد زدن، غریدن

    naturally, we were rooting for our own team.

    ما برای تیم خودمان هورا می‌کشیدیم.

    verb - transitive

    از عددی ریشه گرفتن

    noun countable

    ریشه (ریاضی)

    simple root

    ریشه‌ی بسیط

    square root

    جذر، ریشه‌ی دوم

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    cube root

    کعب، ریشه‌ی سوم

    verb - transitive

    ریشه‌دار کردن

    some plants root easily.

    برخی از گیاهان خوب ریشه می‌دوانند.

    root the cuttings in good soil.

    قلمه‌ها را در خاک خوب بکار.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    fear rooted her to the spot.

    ترس او را در جای خود میخکوب کرد.

    deeply-rooted hatred

    تنفر دارای ریشه‌ی عمیق (ریشه‌دار)

    her story is rooted in reality.

    داستان او برپایه‌ی واقعیت است.

    take root

    ریشه گرفتن، مستقر شدن

    verb - transitive

    جست‌وجو کردن، زیر و رو کردن

    the pigs were rooting for mushrooms.

    خوک‌ها در جست‌وجوی قارچ (زمین را) پوزه‌مالی می‌کردند.

    the fish were rooting in the mud for food.

    ماهیان به‌دنبال خوراک داخل گل و لای را جست‌وجو می‌کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I caught her rooting about in my desk.

    وقتی که داشت میز تحریرم را زیر و رو می‌کرد، مچش را گرفتم.

    I rooted through the garbage in order to find the ring.

    برای یافتن انگشتر خاکروبه‌ها را زیر و‌ رو کردم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد root

    1. noun base, core
      Synonyms:
      basis cause center core essence foundation heart motive origin reason source stuff substance bottom ground seed radix starting point well bedrock beginnings essentiality fundamental germ inception nucleus provenance seat stem underpinning crux derivation footing fountain groundwork infrastructure marrow nub occasion pith provenience quick quintessence radicle rhizome rock bottom soul substratum tuber fountainhead mainspring
      Antonyms:
      derivative derivation sprout
    1. verb dig and search
      Synonyms:
      hunt search rummage delve ferret forage pry poke dig grub nose place lodge embed ingrain grub up
      Antonyms:
      cover

    Idioms

    root and branch

    کاملاً، از ریشه، از بُن، به‌تمامی، تمام‌وکمال

    سوال‌های رایج root

    گذشته‌ی ساده root چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده root در زبان انگلیسی rooted است.

    شکل سوم root چی میشه؟

    شکل سوم root در زبان انگلیسی rooted است.

    شکل جمع root چی میشه؟

    شکل جمع root در زبان انگلیسی roots است.

    وجه وصفی حال root چی میشه؟

    وجه وصفی حال root در زبان انگلیسی rooting است.

    سوم‌شخص مفرد root چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد root در زبان انگلیسی roots است.

    ارجاع به لغت root

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «root» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/root

    لغات نزدیک root

    • - roost
    • - rooster
    • - root
    • - root and branch
    • - root beer
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    log on loki long-distance long opening hours longtime merci merciful metrical mildly missy needless newsstand nexus nighttime nighty-night میلیونر قورباغه موذن ایتالیا ضامن ضمانت ضمانت کردن ضمانت‌نامه تضمین تضمین کردن رضایت‌نامه عزم عزیمت عزیمت کردن متملق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.