گذشتهی ساده:
seatedشکل سوم:
seatedسومشخص مفرد:
seatsوجه وصفی حال:
seatingشکل جمع:
seatsجای نشستن، صندلی (در قطار و هواپیما و غیره)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
a comfortable seat
یک صندلی راحت
The seat on the bus was uncomfortable.
جای نشستن در اتوبوس راحت نبود.
the back seat of a car
صندلی عقب اتومبیل
ته (صندلی)، خشتک (شلوار) (معمولاً بهصورت مفرد میآید)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the seat of the chair
ته صندلی
The seat of his pants is torn.
خشتک شلوارش پاره شده است.
کالبدشناسی نشیمنگاه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
She felt a sharp pain in her seat from sitting for too long.
به دلیل نشستن طولانیمدت درد شدیدی در نشیمنگاه خود احساس کرد.
I should probably stand up, my seat is starting to get numb.
احتمالاً باید بلند شوم، نشیمنگاه من شروع به بی حس شدن کرده است.
کرسی، جایگاه
She fought hard to win a seat on the city council.
او برای به دست آوردن کرسی در شورای شهر سخت مبارزه کرد.
The mayor's seat was contested in the election.
بر سر جایگاه شهردار رقابت برقرار بود.
(انگلیسی هندی) جایگاه، صندلی (در اداره و دفتر)
I prefer to have a seat near the door.
.ترجیح میدهم صندلیای نزدیک در داشته باشم
The new intern was assigned a seat next to the window.
به کارآموز جدید جایگاه کنار پنجره اختصاص یافت.
مرکز، مقر، کانون، پایگاه
a major seat of learning
یک مرکز عمدهی علم و آموزش
Storm Lake is a country seat.
شهر استورم لیک مرکز شهرستان است.
ورزش حالت نشستن (سوارکار) (معمولاً بهصورت مفرد میآید)
The rider's seat was good.
حالت نشستن سوارکار خوب بود.
The control of the horse depends on having a good seat.
کنترل اسب به حالت نشستن خوب بستگی دارد.
جا داشتن، گنجایش داشتن (ساختمان و اتاق و میز و وسیلهی نقلیه و غیره)
The theater can seat 200 audience members for the performance.
این سالن تئاتر میتواند برای دویست تماشاگر جا داشته باشد.
The auditorium can seat up to 500 people for the concert.
این سالن تا پانصد نفر برای کنسرت گنجایش دارد.
a hall that seats five-hundred people
تالاری که گنجایش پانصد نفر را دارد
نشاندن
He seated the guests at their assigned seats.
او مهمانان را در جاهای از پیشمعینشدهی خودشان نشاند.
She seated the elderly woman in the front row.
پیرزن را در ردیف جلو نشاند.
I was seated next to her.
کنار او نشانده شده بودم.
نشستن (با: self-)
Seat yourself by the window and watch the rain.
کنار پنجره بنشین و باران را تماشا کن.
We arrived at the restaurant and were told to seat ourselves wherever we liked.
به رستوران رسیدیم و به ما گفتند که هر کجا دوست داریم بنشینیم.
–نفره
The restaurant was spacious, boasting a 50-seat dining area.
رستوران جادار بود و فضای غذاخوری پنجاهنفره داشت.
The bus had a 30-seat capacity.
اتوبوس سینفره بود.
نشاندن (بر مسند قدرت و غیره)
The young prince was seated on the throne.
شاهزادهی جوان بر تخت نشانده شده بود.
The king decided to seat his son as the prince of the kingdom.
پادشاه تصمیم گرفت پسرش را بهعنوان ولیعهد پادشاهی بنشاند.
صندلی راننده
کمربند ایمنی خود را بستن
save a seat (or place) for someone
برای کسی صندلی (یا جا) نگهداشتن
صندلی راننده، (مجازی) موقعیت ممتاز، مقام پرقدرت
1- نشستن، جای گرفتن 2- (امر) بفرمایید بنشینید، بنشین!، بتمرگ!
by the seat of one's (or the) pants
(عامیانه) با ابتکار شخصی (نه طبق برنامه یا به کمک دستگاههای خودکار)
(قدیمی) خانهی بزرگ روستایی (دارای مزارع بزرگ در اطرافش)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «seat» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/seat