امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fanny

ˈfæni ˈfæni
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun slang countable informal
انگلیسی آمریکایی عامیانه قدیمی ناپسند کون

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- I had to sit on my fanny for hours during the long flight.
- در طول پرواز طولانی مجبور بودم ساعت‌ها روی کونم بنشینم.
- I accidentally bumped into her fanny while walking past her.
- وقتی از کنارش رد می‌شدم؛ به‌طور اتفاقی به کون او برخورد کردم.
noun slang countable informal
انگلیسی بریتانیایی عامیانه ناپسند کس، فرج (آلت تناسلی زنانه)
- I saw her fanny when she bent down to pick up the pencil.
- وقتی خم شد تا مداد رو برداره، کسش رو دیدم.
- Her dress was so short you could nearly see her fanny.
- لباسش به‌قدری کوتاه بود که تقریباً می‌شد کسش رو دید.
noun slang uncountable informal
انگلیسی بریتانیایی عامیانه ناپسند کس (وقتی که زنان فقط به‌عنوان ابزار جنسی در نظر گرفته می‌شوند)
- This club is full of fanny.
- این کلاب پر از کسه.
- Look at the fanny!
- کس رو ببین!
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fanny

  1. noun buttocks
    Synonyms:
    ass backside behind bottom buns butt cheeks derriere gluteus maximus heinie hindquarters posterior rear end rump seat tail

ارجاع به لغت fanny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fanny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fanny

لغات نزدیک fanny

پیشنهاد بهبود معانی