با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Ass

æs æs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    asses

توضیحات

در معنای سوم، در انگلیسی بریتانیایی به‌جای ass از arse استفاده می‌شود.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
جانورشناسی قدیمی الاغ، خر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The farmer has a loyal ass that helps him with the plowing.
- کشاورز خر وفاداری دارد که در شخم زدن به او کمک می‌کند.
- An ass is often used as a pack animal in rural areas.
- الاغ اغلب به‌عنوان حیوانی بارکش در مناطق روستایی استفاده می‌شود.
noun countable informal
آدم کله‌خر، آدم بی‌شعور و احمق، آدم نفهم
- Don't be such an ass; think before you speak.
- انقدر احمق نباش؛ قبل‌از حرف زدن فکر کن!
- Sometimes, even the smartest people can seem like an ass.
- گاهی اوقات، حتی باهوش‌ترین افراد نیز می‌توانند بی‌شعور و نفهم به نظر برسند.
noun countable
انگلیسی آمریکایی ناپسند کون (کلمه‌ای بی‌ادبانه برای اشاره به باسن)
- The Irish comedian made a joke about his big ass.
- کمدین ایرلندی با کون بزرگ خود شوخی کرد.
- The chair was so uncomfortable that it made my ass ache.
- صندلی به‌قدری ناراحت بود که باعث شد کونم درد بگیرد.
noun uncountable
انگلیسی آمریکایی ناپسند کون، گوشت، تیکه (کلمه‌ای توهین‌آمیز برای اشاره به فعالیت جنسی و یا زنانی که صرفاً به‌عنوان شریک جنسی در نظر گرفته می‌شوند)
- The film was criticized for portraying women solely as objects to admire for their ass.
- این فیلم به این دلیل که زنان را صرفاً به‌عنوان ابزاری برای فعالیت جنسی نشان می‌داد، مورد انتقاد قرار گرفت.
- She refused to let anyone diminish her worth, regardless of how some of them viewed her as just an ass.
- او اجازه نداد که ارزش او را تقلیل دهند؛ علی‌رغم اینکه برخی از آن‌ها او را صرفاً ابزاری برای هوس‌رانی جنسی خود تلقی می‌کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ass

  1. noun a donkey; an animal of the horse family, which is typically smaller than a horse and has longer ears and a braying call
  2. noun stupid person
    Synonyms: blockhead, dolt, donkey, dope, dunce, fool, idiot, imbecile, jackass, jerk, nitwit, numbskull, simpleton, twit
  3. noun a rude word for the part of the body that you sit on
  4. noun an offensive word for sexual activity, or for women considered only as possible sexual partners

Idioms

  • to make an ass of (oneself)

    خریت کردن، الاغ‌بازی درآوردن، حماقت کردن

  • kick ass

    (عامیانه) 1- اردنگ زدن، گوشمال دادن، در کونی زدن 2- (با زور و تهدید) وادار کردن، به هدف رساندن

  • kiss ass

    (عامیانه ـ زننده ـ کون کسی را بوسیدن) خایه‌مالی کردن، چاپلوسی کردن

ارجاع به لغت ass

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ass» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ass

لغات نزدیک ass

پیشنهاد بهبود معانی