گذشتهی ساده:
fooledشکل سوم:
fooledسومشخص مفرد:
foolsوجه وصفی حال:
foolingشکل جمع:
foolsنادان، احمق، ابله، لوده، دلقک، مسخره، گول زدن، فریب دادن، دست انداختن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I never thought he would be such a fool.
هرگز فکر نمیکردم این چنین احمق باشد.
Don't be a fool!
خر نباش!
the fool in king Lear's court
لودهی دربار شاه لیر
a dancing fool
دیوانهی رقص
No offense, I was only fooling!
به تو برنخورد، داشتم شوخی میکردم!
Don't let the children fool with it.
نگذار بچهها فریب آن را بخورند.
They tried to fool him.
کوشیدند او را گول بزنند.
(عامیانه) 1- وقت تلف کردن 2- فضولی کردن، دخالت بیجا کردن، ور رفتن 3- مغازله کردن، ماچ و بوسه کردن
هدر دادن (پول یا وقت) (بهطور احمقانه)
a fool and his money are soon parted
آدم احمق کلاه سرش میرود.
کار بیاجر و پاداش کردن، مفتی جان کندن، خرحمالی مفتی کردن
be (or live) in a fool's paradise
الکی خوش بودن
زرنگ و کارآمد بودن
دنبال نخود سیاه فرستاده شدن (رفتن)
آبروی (خود را) ریختن، (خود را) مضحکه کردن، (خود را) مورد تمسخر قرار دادن
دلقکبازی درآوردن، لودگی کردن
(there is) no fool like an old fool
آدم احمق هرچه پیرتر میشود، احمقتر میشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fool» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fool