آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۳ اسفند ۱۴۰۳

    Clown

    klaʊn klaʊn

    گذشته‌ی ساده:

    clowned

    شکل سوم:

    clowned

    سوم‌شخص مفرد:

    clowns

    وجه وصفی حال:

    clowning

    شکل جمع:

    clowns

    معنی clown | جمله با clown

    noun countable A2

    دلقک (فردی که با استفاده از لباس‌های رنگارنگ، حرکات اغراق‌آمیز و شوخی‌های کلامی، دیگران را به خنده و سرگرمی وامی‌دارد)

    clown, دلقک (فردی که با استفاده از لباس‌های رنگارنگ، حرکات اغراق‌آمیز و شوخی‌های کلامی، دیگران را به خنده و سرگرمی وامی‌دارد)

    The children were excited to see the clown at the circus.

    بچه‌ها از دیدن دلقک در سیرک هیجان‌زده بودند.

    Clowns often wear colorful costumes and big shoes.

    دلقک‌ها اغلب لباس‌های رنگارنگ و کفش‌های بزرگ می‌پوشند.

    noun countable informal

    دلقک، لوده، مسخره، جلف

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    Don’t be a clown; take this situation seriously.

    لوده‌بازی درنیار و این موقعیت را جدی بگیر.

    They were a bunch of clowns arguing over trivial matters.

    آن‌ها مشتی دلقک بودند که سر مسائل جزئی با یکدیگر بحث می‌کردند.

    verb - intransitive A2

    دلقک‌بازی درآوردن، لودگی کردن، مسخره‌بازی درآورن

    When the father arrived the kids were clowning around.

    پدر که وارد شد، بچه‌ها درحال مسخره‌بازی بودند.

    He loves to clown around during family gatherings.

    او عاشق دلقک‌بازی درآوردن در دورهمی‌های خانوادگی است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد clown

    1. noun joking person
      Synonyms:
      joker comedian comic humorist wit fool wag funnyperson jester buffoon zany prankster cut-up funster wisecracker jokesmith jokester madcap merrymaker droll antic gagman gagster harlequin life of the party farceur ribald quipster merry-andrew mountebank mime punch punchinello pierrot dolt mummer picador
    1. noun stupid, ignorant person
      Synonyms:
      oaf blockhead boor buffoon lout rube yokel bumpkin hick rustic gawk hayseed peasant yahoo clodhopper churl hind swain mucker chuff jake
    1. verb joke
      Synonyms:
      joke jest kid around fool around have fun cut up act the fool act crazy

    Collocations

    make a clown of oneself

    خود را مضحکه‌ی دیگران کردن

    سوال‌های رایج clown

    گذشته‌ی ساده clown چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده clown در زبان انگلیسی clowned است.

    شکل سوم clown چی میشه؟

    شکل سوم clown در زبان انگلیسی clowned است.

    شکل جمع clown چی میشه؟

    شکل جمع clown در زبان انگلیسی clowns است.

    وجه وصفی حال clown چی میشه؟

    وجه وصفی حال clown در زبان انگلیسی clowning است.

    سوم‌شخص مفرد clown چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد clown در زبان انگلیسی clowns است.

    ارجاع به لغت clown

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «clown» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clown

    لغات نزدیک clown

    • - clover
    • - cloverleaf
    • - clown
    • - clownish
    • - cloy
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.