با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Wag

wæɡ wæɡ wæɡ wæɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wagged
  • شکل سوم:

    wagged
  • سوم شخص مفرد:

    wags
  • وجه وصفی حال:

    wagging

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb
    جنباندن، تکان دادن، تکان خوردن، جنبیدن، تکان
    • - Upon seeing his master, the dog began wagging its tail.
    • - با دیدن صاحبش، سگ شروع کرد به دم تکان دادن.
    • - She wagged her finger at me angrily.
    • - با خشم انگشتش را به‌سوی من تکان داد.
    • - His tongue wags incessantly.
    • - پیوسته یاوه‌گویی می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد wag

  1. noun person who is very funny
    Synonyms: a million laughs, card, clown, comedian, comic, cutup, droll, farceur, funny person, funster, humorist, jester, joker, jokester, kibitzer, kidder, life of the party, madcap, prankster, punster, quipster, show-off, trickster, wisecracker, wit, zany
  2. verb wiggle back and forth
    Synonyms: beat, bob, fish-tail, flutter, lash, move side to side, nod, oscillate, quiver, rock, shake, shimmy, stir, sway, swing, switch, twitch, vibrate, waggle, wave

ارجاع به لغت wag

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wag» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wag

لغات نزدیک wag

پیشنهاد بهبود معانی