امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wag

wæɡ wæɡ wæɡ wæɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wagged
  • شکل سوم:

    wagged
  • سوم‌شخص مفرد:

    wags
  • وجه وصفی حال:

    wagging

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
جنباندن، تکان دادن، تکان خوردن، جنبیدن، تکان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Upon seeing his master, the dog began wagging its tail.
- با دیدن صاحبش، سگ شروع کرد به دم تکان دادن.
- She wagged her finger at me angrily.
- با خشم انگشتش را به‌سوی من تکان داد.
- His tongue wags incessantly.
- پیوسته یاوه‌گویی می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wag

  1. noun person who is very funny
    Synonyms:
    a million laughs card clown comedian comic cutup droll farceur funny person funster humorist jester joker jokester kibitzer kidder life of the party madcap prankster punster quipster show-off trickster wisecracker wit zany
  1. verb wiggle back and forth
    Synonyms:
    beat bob fish-tail flutter lash move side to side nod oscillate quiver rock shake shimmy stir sway swing switch twitch vibrate waggle wave

ارجاع به لغت wag

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wag» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wag

لغات نزدیک wag

پیشنهاد بهبود معانی