گذشتهی ساده:
twitchedشکل سوم:
twitchedسومشخص مفرد:
twitchesوجه وصفی حال:
twitchingشکل جمع:
twitches( grass twitch =) تکان ناگهانی، ناگهان کشیدن، جمع شدن، بههم کشیدن، گره زدن، فشردن، پیچاندن، سرکوفت دادن، منقبض شدن، کشش، حرکت یا کشش ناگهانی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The horse's legs twitched twice and then he died.
پاهای اسب دوبار وا خورد و سپس مرد.
He developed a nervous twitch and began to wink constantly.
او دچار تیک عصبی شد و شروع کرد به پلک زدن مداوم.
a facial twitch
تکان غیرارادی صورت
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «twitch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/twitch