گذشتهی ساده:
blinkedشکل سوم:
blinkedسومشخص مفرد:
blinksوجه وصفی حال:
blinkingپلک زدن، چشمک زدن، کورکوری کردن، کورموشی نگاه کردن، چشم برهم زدن، چشم را بازوبسته کردن (غیرارادی در مقایسه با فعل wink)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
Something went into her eye and she started blinking.
چیزی وارد چشمش شد و او شروع به چشم برهم زدن کرد.
The bright light made him blink uncontrollably.
نور زیاد باعث شد بیاختیار پلک بزند.
خاموش و روشن شدن، سوسو زدن، چشمک زدن (چراغ)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The driver blinked his lights twice and then stopped the car.
راننده دو بار چراغها را خاموش و روشن کرد و سپس ماشین را متوقف کرد.
The warning light on the dashboard began to blink, indicating that the car was low on fuel.
چراغ هشدار روی داشبورد شروع به چشمک زدن کرد که نشان میداد سوخت خودرو کم است.
چشمک، سوسو، چشم برهمزنی
The blink of the traffic light signaled the start of the race.
سوسوی چراغ راهنمایی نشانهی شروع مسابقه بود.
His frequent blink revealed his nervousness during the interview.
پلکزدنهای مکرر او نشاندهندهی عصبانیت او در خلال مصاحبه بود.
با شگفتی نگریستن، از تعجب چشم برهم زدن
They blinked at the strength of the athletes.
با شگقتی به زورمندی ورزشکاران نگریستند.
He blinked several times when he realized that he had won the lottery.
او وقتی فهمید در لاتاری برنده شده است، از تعجب چندین بار چشم برهم زد.
نادیده گرفتن، صرفنظر کردن، چشمپوشی کردن، چشم پوشیدن
to blink at a violation
چشمپوشی کردن از تخلف
He just blinked at the news of his grandfather's death, showing no emotion.
او خبر مرگ پدربزرگش را نادیده گرفت و هیچ احساسی از خود نشان نداد.
در یک چشمبههمزدن، مثل برق و باد، خیلی سریع
(انگلیس) خراب شدن (در مورد ماشین و غیره)، خوب کار نکردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «blink» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blink