با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Pass By

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • phrasal verb
    گذشتن، گذر کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pass by

  1. phrasal verb neglect, forget
    Synonyms: abandon, disregard, fail, ignore, leave, miss, not choose, omit, overlook, overpass, pass over
    Antonyms: attend, heed, take care of
  2. phrasal verb Travel past without stopping
  3. phrasal verb Of a period of time to come to an end

ارجاع به لغت pass by

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pass by» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pass-by

لغات نزدیک pass by

پیشنهاد بهبود معانی