گذشتهی ساده:
abandonedشکل سوم:
abandonedسومشخص مفرد:
abandonsوجه وصفی حال:
abandoningترک کردن، رها کردن، واگذاشتن، یله کردن، ول کردن (معمولاً برای همیشه)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
He abandoned his family and moved abroad.
او خانوادهاش را ترک کرد و به خارجازکشور رفت.
Diba chose to abandon her fears and take a step toward her self-improvement.
دیبا تصمیم گرفت ترسهایش را رها کند و در جهت توسعهی فردی خود گامی بردارد.
He was compelled to abandon his car on the side of the road.
او مجبور شد ماشینش را در کنار جاده ول کند.
دست کشیدن، متوقف کردن، کنار گذاشتن، ول کردن، صرفنظر کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They chose to abandon the project after the budget cuts.
پساز کاهش بودجه، آنها تصمیم گرفتند که پروژه را متوقف کنند.
He decided to abandon his old habits and live a healthier life.
او تصمیم گرفت عادتهای قدیمی خود را کنار بگذارد و سالمتر زندگی کند.
واگذار کردن، سپردن، در اختیار دیگران گذاشتن
She couldn't bear to abandon her beloved pet at the shelter.
او طاقت نداشت که حیوان خانگی محبوبش را به پناهگاه بسپارد.
He plans to abandon his property and move to a different city.
او قصد دارد ملک خود را واگذار کرده و به شهر دیگری نقلمکان کند.
(هوای نفس، بیبندوباری و...) خود را تسلیم کردن، زندگی خود را به باد دادن
They abandoned themselves to a life of luxury and excess.
آنها زندگی خود را به تجملات و زیادهخواهی به باد دادند.
He abandoned himself to lechery, disregarding all his principles.
او خود را تسلیم شهوت کرد و تمام اصولش را زیر پا گذاشت.
ادبی بیخیالی، بیقیدی، سرخوشی، سرمستی، فراغت
The children played in the park with wild abandon.
بچهها با سرخوشی در پارک بازی میکردند.
She danced with such abandon that it surprised everyone.
او با چنان سرمستیای میرقصید که همه را شگفت زده کرده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «abandon» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/abandon