گذشتهی ساده:
screwedشکل سوم:
screwedسومشخص مفرد:
screwsوجه وصفی حال:
screwingشکل جمع:
screwsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(عامیانه) وقت تلف کردن
screw somebody (for something)
گوش کسی را بریدن، کلاه سرکسی گذاشتن
screw something out of something
باپیچاندن چیزی را از چیز دیگر درآوردن، چلاندن
screw something out of somebody
(با حیله یا تهدید) درکشیدن، به زور گرفتن
با پیچ (ومهره) محکم کردن
(عامیانه) کار را خراب کردن، خیطی بالا آوردن، گند زدن
خل بودن، یک تخته کم داشتن
put the screw on (or to) somebody
(با تهدید و غیره) وادار کردن، تحت فشار گذاشتن
کون لق (تو و اون و غیره)
به خود دل و جرئت دادن، قوتقلب دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «screw» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/screw