گذشتهی ساده:
screwedشکل سوم:
screwedسومشخص مفرد:
screwsوجه وصفی حال:
screwingشکل جمع:
screwsپیچ
I tightened the screw to secure the shelf in place.
پیچ را سفت کردم تا قفسه در جای خود محکم شود.
I need to buy more screws for this project.
برای این پروژه باید پیچهای بیشتری بخرم.
He used a screw to hang the picture frame on the wall.
او از پیچ برای زدن قاب عکس به دیوار استفاده کرد.
انگلیسی بریتانیایی تاب، پیچاندن (عمل) (برای بستن یا سفت کردن چیزی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The bolt is loose, give it another screw.
مهره شل است، آن را یک تاب دیگر بده.
The loose hinge on the door needs fixing. Let's give it another screw to keep it stable.
لولای شل روی در نیاز به تعمیر دارد. بیایید یک دفعهی دیگر آن را بپیچانیم تا ثابت بماند.
انگلیسی بریتانیایی زندانبان، مأمور زندان
The screw confiscated my phone.
زندانبان موبایلم رو مصادره کرد.
We need a plan to distract the screws during the escape.
به نقشهای برای پرت کردن حواس مأموران زندان هنگام فرار نیاز داریم.
انگلیسی بریتانیایی ناپسند خوابیدن، همخوابگی (عمل جنسی)
He had a screw with her.
با او خوابید.
The hotel room was a mess after their passionate screw on the bed.
اتاق هتل بعد از همخوابگی پرشورشان روی تخت به هم ریخته بود.
انگلیسی بریتانیایی ناپسند بکن (مرد)، کس (زن) (برای اشاره به شریک جنسی)
She whispered in his ear, "You're the best screw I've ever had."
توی گوشش زمزمه کرد: «تو بهترین بکن عمر منی.»
I need to find a new screw.
باید کس جدیدی پیدا کنم.
وصل کردن، محکم کردن، پیچ کردن (با پیچ یا هر چیزی شبیه به پیچ)
Can you help me screw this picture frame onto the wall?
آیا میتوانید به من کمک کنید این قاب عکس را به دیوار وصل کنم؟
to screw the legs to a table
پایهها را به میز پیچ کردن
کجوکوله کردن (ماهیچههای صورت یا قسمتی از صورت به شکلی خاص)
Don't screw your face like that.
صورتت رو اینجوری کجکوله نکن.
He screws his face when he tastes something sour.
وقتی چیز ترشی را میچشد، صورتش را کجوکوله میکند.
مچاله کردن (کاغذ یا پارچه)
She screwed up the paper and threw it in the trash.
کاغذ را مچاله کرد و در سطل زباله انداخت.
She screwed up the test paper in frustration.
او با ناراحتی برگهی امتحان را مچاله کرد.
سفت کردن، بستن (در بطری و غیره با چرخاندن آن)
He screwed the lid.
در را سفت کرد.
She carefully screwed the lid off the jar.
در شیشه را با دقت بست.
کلاه سر ... گذاشتن، گول زدن
How much did she screw them for?
چقدر کلاه سر آنها گذاشت؟
He tried to screw me.
سعی کرد من را گول بزند.
ناپسند همخوابگی کردن، جماع کردن (با کسی)، با هم خوابیدن (دو نفر)، گاییدن، کردن (کسی)
She screwed her husband's best friend.
با بهترین دوست شوهرش همخوابگی کرد.
They decided to screw behind closed doors.
تصمیم گرفتند پشت درهای بسته با هم بخوابند.
He tried to screw her, but she pushed him away.
سعی کرد اون رو بگاد اما اون هلش داد.
جانورشناسی اسب وامانده
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
The old screw was no longer able to keep up with the younger horses.
اسب پیر وامانده دیگر نمیتوانست به پای اسبهای جوانتر برسد.
The screw's tired eyes reflected years of hard work.
چشمان خستهی اسب وامانده نشاندهنده سالها کار سخت بود.
انگلیسی بریتانیایی پاکت (کوچک)
Can you hand me that screw?
آیا میشه اون پاکت رو بهم بدی؟
She handed him a screw of tobacco to fill his pipe.
به او یک پاکت تنباکو داد تا پیپش را پر کند.
پروانه (کشتی و قایق)، ملخ (هواپیما)
a twin-screw boat
قایق دارای دو پروانه
The airplane's screw was damaged.
ملخ هواپیما آسیب دید.
شکنجه کردن (با اشکلک شست)
The interrogator used the thumbscrew to screw the suspect.
بازجو از اشکلک شست برای شکنجه کردن مظنون استفاده کرد.
He would often screw his enemies.
او دشمنانش را اغلب با اشکلک شست شکنجه میکرد.
(عامیانه) وقت تلف کردن
screw somebody (for something)
گوش کسی را بریدن، کلاه سرکسی گذاشتن
screw something out of something
باپیچاندن چیزی را از چیز دیگر درآوردن، چلاندن
screw something out of somebody
(با حیله یا تهدید) درکشیدن، به زور گرفتن
با پیچ (ومهره) محکم کردن
(عامیانه) کار را خراب کردن، خیطی بالا آوردن، گند زدن
خل بودن، یک تخته کم داشتن
put the screw on (or to) somebody
(با تهدید و غیره) وادار کردن، تحت فشار گذاشتن
کون لق (تو و اون و غیره)
به خود دل و جرئت دادن، قوتقلب دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «screw» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/screw