آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۷ مرداد ۱۴۰۴

    Screw

    skruː skruː

    گذشته‌ی ساده:

    screwed

    شکل سوم:

    screwed

    سوم‌شخص مفرد:

    screws

    وجه وصفی حال:

    screwing

    شکل جمع:

    screws

    معنی screw | جمله با screw

    noun countable

    پیچ

    I tightened the screw to secure the shelf in place.

    پیچ را سفت کردم تا قفسه در جای خود محکم شود.

    I need to buy more screws for this project.

    برای این پروژه باید پیچ‌های بیشتری بخرم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He used a screw to hang the picture frame on the wall.

    او از پیچ برای زدن قاب عکس به دیوار استفاده کرد.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی تاب، پیچاندن (عمل) (برای بستن یا سفت کردن چیزی)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    The bolt is loose, give it another screw.

    مهره شل است، آن را یک تاب دیگر بده.

    The loose hinge on the door needs fixing. Let's give it another screw to keep it stable.

    لولای شل روی در نیاز به تعمیر دارد. بیایید یک دفعه‌ی دیگر آن را بپیچانیم تا ثابت بماند.

    noun slang countable

    انگلیسی بریتانیایی زندانبان، مأمور زندان

    The screw confiscated my phone.

    زندانبان موبایلم رو مصادره کرد.

    We need a plan to distract the screws during the escape.

    به نقشه‌ای برای پرت کردن حواس مأموران زندان هنگام فرار نیاز داریم.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی ناپسند خوابیدن، هم‌خوابگی (عمل جنسی)

    He had a screw with her.

    با او خوابید.

    The hotel room was a mess after their passionate screw on the bed.

    اتاق هتل بعد از هم‌خوابگی پرشورشان روی تخت به هم ریخته بود.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی ناپسند بکن (مرد)، کس (زن) (برای اشاره به شریک جنسی)

    She whispered in his ear, "You're the best screw I've ever had."

    توی گوشش زمزمه کرد: «تو بهترین بکن عمر منی.»

    I need to find a new screw.

    باید کس جدیدی پیدا کنم.

    verb - transitive

    وصل کردن، محکم کردن، پیچ کردن (با پیچ یا هر چیزی شبیه به پیچ)

    Can you help me screw this picture frame onto the wall?

    آیا می‌توانید به من کمک کنید این قاب عکس را به دیوار وصل کنم؟

    to screw the legs to a table

    پایه‌ها را به میز پیچ کردن

    verb - transitive

    کج‌وکوله کردن (ماهیچه‌های صورت یا قسمتی از صورت به شکلی خاص)

    Don't screw your face like that.

    صورتت رو این‌جوری کج‌کوله نکن.

    He screws his face when he tastes something sour.

    وقتی چیز ترشی را می‌چشد، صورتش را کج‌وکوله می‌کند.

    verb - transitive

    مچاله کردن (کاغذ یا پارچه)

    She screwed up the paper and threw it in the trash.

    کاغذ را مچاله کرد و در سطل زباله انداخت.

    She screwed up the test paper in frustration.

    او با ناراحتی برگه‌ی امتحان را مچاله کرد.

    verb - transitive

    سفت کردن، بستن (در بطری و غیره با چرخاندن آن)

    He screwed the lid.

    در را سفت کرد.

    She carefully screwed the lid off the jar.

    در شیشه را با دقت بست.

    slang verb - transitive

    کلاه سر ... گذاشتن، گول زدن

    How much did she screw them for?

    چقدر کلاه سر آن‌ها گذاشت؟

    He tried to screw me.

    سعی کرد من را گول بزند.

    verb - transitive verb - use participle

    ناپسند هم‌خوابگی کردن، جماع کردن (با کسی)، با هم خوابیدن (دو نفر)، گاییدن، کردن (کسی)

    She screwed her husband's best friend.

    با بهترین دوست شوهرش هم‌خوابگی کرد.

    They decided to screw behind closed doors.

    تصمیم گرفتند پشت درهای بسته با هم بخوابند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He tried to screw her, but she pushed him away.

    سعی کرد اون رو بگاد اما اون هلش داد.

    noun

    جانورشناسی اسب وامانده

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    The old screw was no longer able to keep up with the younger horses.

    اسب پیر وامانده دیگر نمی‌توانست به پای اسب‌های جوان‌تر برسد.

    The screw's tired eyes reflected years of hard work.

    چشمان خسته‌ی اسب وامانده نشان‌دهنده سال‌ها کار سخت بود.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی پاکت (کوچک)

    Can you hand me that screw?

    آیا می‌شه اون پاکت رو بهم بدی؟

    She handed him a screw of tobacco to fill his pipe.

    به او یک پاکت تنباکو داد تا پیپش را پر کند.

    noun countable

    پروانه (کشتی و قایق)، ملخ (هواپیما)

    screw, پروانه (کشتی و قایق)، ملخ (هواپیما)

    a twin-screw boat

    قایق دارای دو پروانه

    The airplane's screw was damaged.

    ملخ هواپیما آسیب دید.

    verb - transitive

    شکنجه کردن (با اشکلک شست)

    The interrogator used the thumbscrew to screw the suspect.

    بازجو از اشکلک شست برای شکنجه کردن مظنون استفاده کرد.

    He would often screw his enemies.

    او دشمنانش را اغلب با اشکلک شست شکنجه می‌کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد screw

    1. verb twist in
      Synonyms:
      turn wind twine tighten spiral work
      Antonyms:
      untwist unscrew
    1. verb twist, contort
      Synonyms:
      distort wrinkle crumple crinkle rumple scrunch contract pucker crimp ruck up rimple
      Antonyms:
      untwist unscrew
    1. verb pressure
      Synonyms:
      force squeeze coerce constrain extract pressurize oppress cheat defraud exact extort bleed wring wrench wrest shake down pinch ream bilk do chisel put screws to hold a knife to
      Antonyms:
      help

    Phrasal verbs

    screw around

    (عامیانه) وقت تلف کردن

    screw somebody (for something)

    گوش کسی را بریدن، کلاه سرکسی گذاشتن

    screw something out of something

    باپیچاندن چیزی را از چیز دیگر درآوردن، چلاندن

    screw something out of somebody

    (با حیله یا تهدید) درکشیدن، به زور گرفتن

    screw something up

    با پیچ (ومهره) محکم کردن

    Phrasal verbs بیشتر

    screw up

    (عامیانه) کار را خراب کردن، خیطی بالا آوردن، گند زدن

    Idioms

    have a screw loose

    خل بودن، یک تخته کم داشتن

    put the screw on (or to) somebody

    (با تهدید و غیره) وادار کردن، تحت فشار گذاشتن

    screw you

    کون لق (تو و اون و غیره)

    screw up one's courage

    به خود دل و جرئت دادن، قوت‌قلب دادن

    سوال‌های رایج screw

    گذشته‌ی ساده screw چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده screw در زبان انگلیسی screwed است.

    شکل سوم screw چی میشه؟

    شکل سوم screw در زبان انگلیسی screwed است.

    شکل جمع screw چی میشه؟

    شکل جمع screw در زبان انگلیسی screws است.

    وجه وصفی حال screw چی میشه؟

    وجه وصفی حال screw در زبان انگلیسی screwing است.

    سوم‌شخص مفرد screw چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد screw در زبان انگلیسی screws است.

    ارجاع به لغت screw

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «screw» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/screw

    لغات نزدیک screw

    • - screenplay
    • - screenwriter
    • - screw
    • - screw around
    • - screw bean
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.