گذشتهی ساده:
contractedشکل سوم:
contractedسومشخص مفرد:
contractsوجه وصفی حال:
contractingشکل جمع:
contractsقرارداد، پیمان، میثاق، کنترات، مقاطعه، پیماننامه، تعهدنامه
(دوستی، صلح) قرارداد چیزی را بستن، پیمان چیزی را بستن، (کار) مقاطعه کردن، کنترات کردن
(بیماری) گرفتن، مبتلا شدن، (قرض) بالا آوردن، (عادت) کسب کردن، (بدی، عیب) آلوده شدن به، گرفتار شدن به
قرار داد بستن، متعهد شدن، تعهد کردن
(ماهیچه، فلز) منقبض کردن، جمع کردن، (صورت، پیشانی) درهم کشیدن، درهم بردن، چین انداختن
(زبانشناسی) (کلمه، جمله) ادغام کردن، کوتاه کردن، مخفف کردن، شکستن
(ماهیچه، فلز) منقبض شدن، جمع شدن، (صورت) درهم رفتن، چین افتادن، (دره) تنگ شدن، (زبانشناسی) ادغام شدن، کوتاه شدن، شکستن
He did not sign the contract.
او قرارداد را امضا نکرد.
He contracted his daughter with the son of an old friend.
دخترش را به عقد پسر یک دوست قدیمی درآورد.
There's a contract out on him.
قراردادی برای قتل او وجود دارد.
We contracted him to renovate the kitchen.
با او قرارداد (کنترات) بستیم که آشپزخانه را نوسازی کند.
He contracted syphilis.
او سفلیس گرفت.
He contracted debts.
او قرضدار شد (قرض بالا آورد).
Cold contracts metals.
سرما فلزات را منقبض میکند.
to contract a muscle
عضلهای را منقبض کردن (یا همفشرده کردن)
"He will" can be contracted to "he'll."
«he will» را میتوان به صورت «he'll» مخفف کرد.
به پیمان یا قراردادی پیوستن
1- کنترات کردن، مقاطعه کردن یا دادن 2- (انگلیس) پیمان یا قراردادی را ملغی کردن
(طبق قرارداد) موظف بودن، قرارداد داشتن با
قرارداد بستن، (رسما) پیمان مبادله کردن
put (something) out to contract
به مقاطعه دادن، (در مورد شرکت بزرگتر) کاری را طبق قرارداد قبول کردن و سپس به مقاطعه کاران کوچکتر تفویض کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «contract» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/contract