آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Contract

    ˈkɑːntrækt kənˈtrækt ˈkɑntrækt ˈkɒntrækt kənˈtrækt

    گذشته‌ی ساده:

    contracted

    شکل سوم:

    contracted

    سوم‌شخص مفرد:

    contracts

    وجه وصفی حال:

    contracting

    شکل جمع:

    contracts

    معنی contract | جمله با contract

    noun countable B1

    قرارداد، پیمان، میثاق، کنترات، مقاطعه، پیمان‌نامه، تعهدنامه

    noun countable

    (ازدواج) عقد، عقدنامه، قباله

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    verb - transitive countable

    (دوستی، صلح) قرارداد چیزی را بستن، پیمان چیزی را بستن، (کار) مقاطعه کردن، کنترات کردن

    verb - transitive countable

    (بیماری) گرفتن، مبتلا شدن، (قرض) بالا آوردن، (عادت) کسب کردن، (بدی، عیب) آلوده شدن به، گرفتار شدن به

    verb - intransitive countable

    قرار داد بستن، متعهد شدن، تعهد کردن

    verb - transitive countable

    (ماهیچه، فلز) منقبض کردن، جمع کردن، (صورت، پیشانی) درهم کشیدن، درهم بردن، چین انداختن

    verb - transitive countable

    (زبان‌شناسی) (کلمه، جمله) ادغام کردن، کوتاه کردن، مخفف کردن، شکستن

    verb - intransitive countable

    (ماهیچه، فلز) منقبض شدن، جمع شدن، (صورت) درهم رفتن، چین افتادن، (دره) تنگ شدن، (زبان‌شناسی) ادغام شدن، کوتاه شدن، شکستن

    He did not sign the contract.

    او قرارداد را امضا نکرد.

    He contracted his daughter with the son of an old friend.

    دخترش را به عقد پسر یک دوست قدیمی درآورد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    There's a contract out on him.

    قراردادی برای قتل او وجود دارد.

    We contracted him to renovate the kitchen.

    با او قرارداد (کنترات) بستیم که آشپزخانه را نوسازی کند.

    He contracted syphilis.

    او سفلیس گرفت.

    He contracted debts.

    او قرض‌دار شد (قرض بالا آورد).

    Cold contracts metals.

    سرما فلزات را منقبض می‌کند.

    to contract a muscle

    عضله‌ای را منقبض کردن (یا هم‌فشرده کردن)

    "He will" can be contracted to "he'll."

    «he will» را می‌توان به صورت «he'll» مخفف کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد contract

    1. noun agreement, deal
      Synonyms:
      agreement understanding deal promise pledge commitment obligation guarantee liability settlement arrangement bargain compact pact convention treaty engagement stipulation covenant bond record evidence proof paper indenture handshake deposition commission mise dicker concordat
      Antonyms:
      disagreement misunderstanding
    1. verb condense
      Synonyms:
      reduce shrink lessen abbreviate abridge compress curtail decrease decline dwindle wane weaken consume omit edit confine constrict tighten narrow lose subside recede deflate draw in take in clench purse evaporate abate shrivel wither become smaller grow less waste fall off fall away epitomize syncopate wrinkle
      Antonyms:
      increase expand enlarge extend stretch amplify dilate spread
    1. verb come to terms
      Synonyms:
      agree settle accept offer promise consent adjust arrange commit pledge assent engage sign up obligate negotiate undertake stipulate covenant limit owe bargain enter into sign for initial close pact set ink buy dicker circumscribe it’s a deal come around sign papers swear to bound make terms become indebted clinch give one’s word shake hands on it go along with work out details hammer out deal firm a deal put in writing
      Antonyms:
      disagree break off
    1. verb catch disease
      Synonyms:
      get catch acquire take develop incur fall decline sicken afflict indispose upset weaken cause induce disorder bring on obtain sink become infected with go down with come down with be ill with fall victim to succumb to derange take one’s death
      Antonyms:
      give

    Phrasal verbs

    contract in

    به پیمان یا قراردادی پیوستن

    contract out

    1- کنترات کردن، مقاطعه کردن یا دادن 2- (انگلیس) پیمان یا قراردادی را ملغی کردن

    Collocations

    be under contract

    (طبق قرارداد) موظف بودن، قرارداد داشتن با

    exchange contracts

    قرارداد بستن، (رسما) پیمان مبادله کردن

    put (something) out to contract

    به مقاطعه دادن، (در مورد شرکت بزرگتر) کاری را طبق قرارداد قبول کردن و سپس به مقاطعه کاران کوچکتر تفویض کردن

    سوال‌های رایج contract

    گذشته‌ی ساده contract چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده contract در زبان انگلیسی contracted است.

    شکل سوم contract چی میشه؟

    شکل سوم contract در زبان انگلیسی contracted است.

    شکل جمع contract چی میشه؟

    شکل جمع contract در زبان انگلیسی contracts است.

    وجه وصفی حال contract چی میشه؟

    وجه وصفی حال contract در زبان انگلیسی contracting است.

    سوم‌شخص مفرد contract چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد contract در زبان انگلیسی contracts است.

    ارجاع به لغت contract

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «contract» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/contract

    لغات نزدیک contract

    • - contraception
    • - contraceptive
    • - contract
    • - contract a disease
    • - contract bridge
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    garbled gastrointestinal gateway gear up gelatinous out of nowhere over the years Jul jump at jump on the bandwagon Jun juristic just then just as kinda تندیس نفت ماهی آبشش‌آبی ماهی دهان‌کاغذی ماهی گل‌خورک مزین کیقباد یاتاقان نفتالین زعفران لق لحیم میلیارد میلیاردر میلیون
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.