امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Contract

ˈkɑːntrækt kənˈtrækt ˈkɑntrækt ˈkɒntrækt kənˈtrækt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    contracted
  • شکل سوم:

    contracted
  • سوم‌شخص مفرد:

    contracts
  • وجه وصفی حال:

    contracting
  • شکل جمع:

    contracts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
قرارداد، پیمان، میثاق، کنترات، مقاطعه، پیمان‌نامه، تعهدنامه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
noun countable
(ازدواج) عقد، عقدنامه، قباله
verb - transitive countable
(دوستی، صلح) قرارداد چیزی را بستن، پیمان چیزی را بستن، (کار) مقاطعه کردن، کنترات کردن
verb - transitive countable
(بیماری) گرفتن، مبتلا شدن، (قرض) بالا آوردن، (عادت) کسب کردن، (بدی، عیب) آلوده شدن به، گرفتار شدن به
verb - intransitive countable
قرار داد بستن، متعهد شدن، تعهد کردن
verb - transitive countable
(ماهیچه، فلز) منقبض کردن، جمع کردن، (صورت، پیشانی) درهم کشیدن، درهم بردن، چین انداختن
verb - transitive countable
(زبان‌شناسی) (کلمه، جمله) ادغام کردن، کوتاه کردن، مخفف کردن، شکستن
verb - intransitive countable
(ماهیچه، فلز) منقبض شدن، جمع شدن، (صورت) درهم رفتن، چین افتادن، (دره) تنگ شدن، (زبان‌شناسی) ادغام شدن، کوتاه شدن، شکستن
- He did not sign the contract.
- او قرارداد را امضا نکرد.
- He contracted his daughter with the son of an old friend.
- دخترش را به عقد پسر یک دوست قدیمی درآورد.
- There's a contract out on him.
- قراردادی برای قتل او وجود دارد.
- We contracted him to renovate the kitchen.
- با او قرارداد (کنترات) بستیم که آشپزخانه را نوسازی کند.
- He contracted syphilis.
- او سفلیس گرفت.
- He contracted debts.
- او قرض‌دار شد (قرض بالا آورد).
- Cold contracts metals.
- سرما فلزات را منقبض می‌کند.
- to contract a muscle
- عضله‌ای را منقبض کردن (یا هم‌فشرده کردن)
- "He will" can be contracted to "he'll."
- «he will» را می‌توان به صورت «he'll» مخفف کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد contract

  1. noun agreement, deal
    Synonyms:
    arrangement bargain bond commission commitment compact concordat convention covenant deposition dicker engagement evidence guarantee handshake indenture liability mise obligation pact paper pledge promise proof record settlement stipulation treaty understanding
    Antonyms:
    disagreement misunderstanding
  1. verb condense
    Synonyms:
    abate abbreviate abridge become smaller clench compress confine constrict consume curtail decline decrease deflate draw in dwindle ebb edit epitomize evaporate fall away fall off grow less lessen lose narrow omit purse recede reduce shrink shrivel subside syncopate take in tighten wane waste weaken wither wrinkle
    Antonyms:
    amplify dilate enlarge expand extend increase lengthen spread stretch
  1. verb come to terms
    Synonyms:
    accept offer adjust agree arrange assent bargain become indebted bound buy circumscribe clinch close come around commit consent covenant dicker engage enter into firm a deal give one’s word go along with hammer out deal initial ink it’s a deal limit make terms negotiate obligate owe pact pledge promise put in writing set settle shake hands on it sign for sign papers sign up stipulate swear to undertake work out details
    Antonyms:
    break off disagree
  1. verb catch disease
    Synonyms:
    acquire afflict be afflicted with become infected with be ill with bring on cause come down with decline derange develop disorder fall fall victim to get go down with incur indispose induce obtain sicken sink succumb to take take one’s death upset weaken
    Antonyms:
    give

Phrasal verbs

  • contract in

    به پیمان یا قراردادی پیوستن

  • contract out

    1- کنترات کردن، مقاطعه کردن یا دادن 2- (انگلیس) پیمان یا قراردادی را ملغی کردن

Collocations

  • be under contract

    (طبق قرارداد) موظف بودن، قرارداد داشتن با

  • exchange contracts

    قرارداد بستن، (رسما) پیمان مبادله کردن

  • put (something) out to contract

    به مقاطعه دادن، (در مورد شرکت بزرگتر) کاری را طبق قرارداد قبول کردن و سپس به مقاطعه کاران کوچکتر تفویض کردن

ارجاع به لغت contract

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «contract» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/contract

لغات نزدیک contract

پیشنهاد بهبود معانی