گذشتهی ساده:
incurredشکل سوم:
incurredسومشخص مفرد:
incursوجه وصفی حال:
incurringمتحمل شدن، دچار شدن، (قرض، خسارت، خرج و...) به بار آوردن، بالا آوردن (تجربهی موقعیتی ناخوشایند که بهدلیل اقدامات یا تصمیمات خود فرد به وقوع پیوسته است)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to incur a debt
قرض بالا آوردن
He incurred the king's wrath.
او خشم شاه را نسبتبه خود برانگیخت.
He incurred heavy losses due to poor investment decisions.
او بهدلیل تصمیمات ضعیف سرمایهگذاری متحمل ضررهای سنگینی شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «incur» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/incur