با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Incur

ɪnˈkɜrː ɪnˈkɜː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    incurred
  • شکل سوم:

    incurred
  • سوم شخص مفرد:

    incurs
  • وجه وصفی حال:

    incurring

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb C2
    موجب (خرج یا ضرر یا تنبیه و غیره) شدن، متحمل شدن، وارد آمدن، (خسارت) دیدن
    • - to incur a debt
    • - قرض بالا آوردن
    • - He incurred the king's wrath.
    • - او خشم شاه را نسبت به خود برانگیخت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد incur

  1. verb bring upon oneself
    Synonyms: acquire, arouse, be subjected to, bring down on, catch, contract, draw, earn, expose oneself to, gain, get, induce, meet with, obtain, provoke

ارجاع به لغت incur

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incur» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/incur

لغات نزدیک incur

پیشنهاد بهبود معانی