تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
معاشرت زیاد کردن، رفتوآمد کردن
(خبر) پراکنده شدن، منتشر شدن
از جایی به جایی رفتن، تحرک داشتن
عبور کردن
تفهیم کردن، به وضوح بیان کردن
غر زدن، عیبجویی کردن، سرزنش کردن
تعقیب کردن، دنبال کردن
(خبر) پراکنده شدن، منتشر شدن
مانعی را دور زدن
رفتوآمد کردن
ترغیب کردن، متقاعد کردن
(روابط جنسی) بیقید و بند بودن
وقت یا مجال انجام کاری را پیدا کردن
انتقاد کردن، نکوهش کردن
مقصود داشتن، اشاره کردن
رسیدن، دست یافتن
(با تهدید یا تطمیع) تحت تأثیر قرار دادن، وادار کردن
فرار کردن، گریختن
رفتن (برای استراحت یا تعطیلات)
قسر در رفتن، جان سالم به در بردن، گیر نیفتادن
بازگشتن
پس گرفتن، بازیافتن
تلافی کردن، انتقام گرفتن
کنار رفتن، کنار کشیدن، رفتن از جایی به جای دیگر
حمایت کردن، پشتیبانی کردن
گذران کردن، سر کردن
موفق شدن (با کمترین تلاش)
گذشتن، عبور کردن، رد شدن
دلسرد کردن، افسرده کردن
ثبت کردن، نوشتن
قورت دادن
پیاده شدن
بعد از غذا میز را ترک کردن
کاهش یافتن، پایین رفتن
رابطه داشتن، رابطه جنسی برقرار کردن
پرداختن، مشغول شدن (به کاری)، شروع به انجام کاری کردن
1- داخل شدن، وارد شدن 2- ملحق شدن یا کردن (به دسته یا کلوپی)، پیوستن به 3- صمیمی شدن با، رابطهی نزدیک برقرار کردن با
از مجازات نجات یافتن، تبرئه شدن، (جرم را) تخفیف دادن
پیاده شدن، خارج شدن
رفتن، عازم شدن
تعطیلی یا مرخصی داشتن
گریختن
نشئه شدن
ارضا شدن
گفتن، به زبان آوردن
موفق شدن، کامیاب شدن
کودک را خواباندن
شلیک کردن
لذت بردن
لذت جنسی بردن
ادامه دادن، پیشرفت کردن
سوار شدن، داخل شدن
جور بودن
تفاهم داشتن
پیر شدن
دیر شدن
لباس پوشیدن
رفتن
(عامیانه) نشئه شدن، سرمست شدن، انزال کردن
نزدیک شدن
خارج شدن، بیرون رفتن
خارج کردن، بیرون کردن، درآوردن (چیزی یا کسی از جایی)
دررفتن، فرار کردن، گریختن
افشا شدن، برملا شدن، درز پیدا کردن (خبر و اطلاعات و غیره)
از بین بردن، زدودن، پاک کردن (لکه)
منتشر شدن، توزیع شدن، عرضه شدن (کتاب و غیره)
حل کردن (مسئله و غیره)
بهبود یافتن
غلبه کردن، چیره شدن، فائق آمدن، از سر گذراندن (مشکلات و موانع و غیره)
کنار گذاشتن، فراموش کردن (از داشتن احساسات عاشقانه به کسی دست برداشتن)
گذشتن، عبور کردن
از شر چیزی خلاص شدن، از سر باز کردن
تمام کردن، خاتمه دادن، به پایان رساندن
دوام آوردن، باقی ماندن
ارتباط برقرار کردن، تفهیم کردن
آغاز کردن، شروع کردن
تحت تاثیر قرار دادن، تاثیر گذاشتن
ناراحت کردن، اذیت کردن
رسیدن
تجمع کردن، دور هم جمع شدن، گرد آمدن
از خواب برخاستن
برخاستن، پاشدن، بلند شدن
بالا رفتن
سازمان دادن، تشکیل دادن
فهمیدن، درک کردن، متوجه شدن، (موضوع یا مطلب را) گرفتن
تنبیه شدن، ادب شدن
به جایی نرسیدن، موفق نشدن، به هدف نرسیدن
موفق شدن، به جایی رسیدن
(عامیانه) کار به جایی رسید که
(عامیانه) موفق شدن، به جایی رسیدن
برو بابا، برو گم شو (برای بیان ناباوری)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «get» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/get