گذشتهی ساده:
urgedشکل سوم:
urgedسومشخص مفرد:
urgesوجه وصفی حال:
urgingشکل جمع:
urgesمیل شدید، تمایل، خواست، نیاز
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
You must resist the urge to smoke.
باید در مقابل میل به سیگار کشیدن مقاومت کنی.
His urge to explore the world led him to travel to many countries.
اشتیاق او به کشف دنیای جدید باعث شد که به کشورهای زیادی سفر کند.
He had a strong urge to eat something sweet.
او نیاز شدیدی به خوردن چیزی شیرین داشت.
خواستار شدن، اصرار کردن، وادار کردن، فشار آوردن، توصیهی اکید کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He urged greater cooperation.
او خواستار همکاری بیشتری شد.
Parvaneh urged him to eat something.
پروانه اصرار کرد که او چیزی بخورد.
The teacher urged us to work harder.
معلم از ما میخواست که سختتر کار کنیم.
ترغیب کردن، سرغیرت آوردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «urge» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/urge