فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Conjure

ˈkɑːndʒər / / ˈkʌn- ˈkʌndʒə ˈkʌndʒə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    conjured
  • شکل سوم:

    conjured
  • سوم شخص مفرد:

    conjures
  • وجه وصفی حال:

    conjuring

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive verb - intransitive
    التماس کردن به، سوگند دادن، جادو کردن
    • - I conjure you to consider my case.
    • - شما را (به مقدسات ) قسم می‌دهم که به کار من رسیدگی کنید.
    • - He claims that he can conjure up spirits.
    • - او ادعا می‌کند که می‌تواند ارواح را فرا بخواند.
    • - The music conjured up many memories.
    • - موسیقی خاطرات فراوانی را زنده کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد conjure

  1. verb appeal to, implore
    Synonyms: adjure, ask, beg, beseech, brace, crave, entreat, importune, pray, supplicate, urge
    Antonyms: disgust, turn off
  2. verb cast spell
    Synonyms: bewitch, call upon, charm, enchant, ensorcel, entrance, exorcise, fascinate, invoke, levitate, play tricks, raise, rouse, summon, voodoo

Phrasal verbs

  • conjure up

    1- (با چشم بندی یا سحر و جادو) احضار کردن

    2- به یاد آوردن، به خاطر خطور دادن

Collocations

  • conjuring trick

    چشم‌بندی، ترفند جادویی، حیله‌ی شعبده‌بازی

Idioms

ارجاع به لغت conjure

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conjure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/conjure

لغات نزدیک conjure

پیشنهاد بهبود معانی