گذشتهی ساده:
conjuredشکل سوم:
conjuredسومشخص مفرد:
conjuresوجه وصفی حال:
conjuringالتماس کردن به، سوگند دادن، جادو کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I conjure you to consider my case.
شما را (به مقدسات ) قسم میدهم که به کار من رسیدگی کنید.
He claims that he can conjure up spirits.
او ادعا میکند که میتواند ارواح را فرا بخواند.
The music conjured up many memories.
موسیقی خاطرات فراوانی را زنده کرد.
چشمبندی، ترفند جادویی، حیلهی شعبدهبازی
نام معروف و ذی نفوذ، آدم مهم و سرشناس
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «conjure» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/conjure