گذشتهی ساده:
prayedشکل سوم:
prayedسومشخص مفرد:
praysوجه وصفی حال:
prayingدعا کردن، نماز خواندن، به درگاه خدا استغاثه کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
I prayed for the health of my mother.
برای سلامتی مادرم دعا کردم.
Every night before bedtime she kneels down and prays.
او هرشب قبل از خواب زانو میزند و دعا میکند.
There's a picnic tomorrow, so I am praying for a sunny day.
فردا روز پیکنیک است، خدا کند هوا آفتابی باشد.
خواستار شدن، درخواست کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Pray tell me.
خواهش میکنم به من بگویید.
Take care, I pray you!
خواهش میکنم مواظب باشید!
I pray for your success.
موفقیت شما را از خدا خواستارم.
سخت خواستن، سخت امیدوار بودن
تسبیح خواندن، با تسبیح عبادت کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pray» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pray