مصرانه خواستن، اصرار کردن به، عاجز کردن، سماجت کردن، ابرام کردن، مصرانه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He importuned us to go to his house.
به ما اصرار کرد که به منزلش برویم.
She was arrested for importuning a man in the park.
بهخاطر سعی در جلب توجه، مردی در پارک دستگیر شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «importune» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/importune