Importune

ˌɪmpərˈtuːn ˌɪmpəˈtjuːn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
مصرانه خواستن، اصرار کردن به، عاجز کردن، سماجت کردن، ابرام کردن، مصرانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- He importuned us to go to his house.
- به ما اصرار کرد که به منزلش برویم.
- She was arrested for importuning a man in the park.
- به‌خاطر سعی در جلب‌ توجه، مردی در پارک دستگیر شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد importune

  1. verb demand, insist
    Synonyms:
    ask urge press appeal beg plead implore entreat beseech crave solicit persuade pester harass badger nag hound dun beset plague invoke supplicate egg on goose besiege work on sell con pray

ارجاع به لغت importune

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «importune» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/importune

لغات نزدیک importune

پیشنهاد بهبود معانی