فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Egg On

معنی و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb

تحریک کردن، اغفال کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

They egged each other on to argue and to fight.

آن‌ها یکدیگر را به بحث و جدل تحریک کردند.

He continued to take off his clothes while the crowd egged him on.

همچنان که مردم او را تحریک می‌کردند، او به درآوردن لباسش ادامه داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد egg on

  1. verb push to do something
    Synonyms:
    urge encourage drive prompt spur stimulate prod excite goad arouse stir up incite propel rally exhort agitate instigate whip up pique prick sic
    Antonyms:
    discourage dissuade hold back talk out of

ارجاع به لغت egg on

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «egg on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/egg-on

لغات نزدیک egg on

پیشنهاد بهبود معانی