با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Egg On

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb
تحریک کردن، اغفال کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- They egged each other on to argue and to fight.
- آن‌ها یکدیگر را به بحث و جدل تحریک کردند.
- He continued to take off his clothes while the crowd egged him on.
- همچنان که مردم او را تحریک می‌کردند، او به درآوردن لباسش ادامه داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد egg on

  1. verb push to do something
    Synonyms: agitate, arouse, drive, encourage, excite, exhort, goad, incite, instigate, pique, prick, prod, prompt, propel, rally, sic, spur, stimulate, stir up, urge, whip up
    Antonyms: discourage, dissuade, hold back, talk out of

ارجاع به لغت egg on

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «egg on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/egg-on

لغات نزدیک egg on

پیشنهاد بهبود معانی