گذشتهی ساده:
piquedشکل سوم:
piquedسومشخص مفرد:
piquesوجه وصفی حال:
piquingدر معنای آخر معمولاً به این شکل نوشته میشود: piqué
رنجش، آزردگی، دلخوری
She went off in a pique.
خیلی به او برخورد و رفت.
His pique was understandable when his friend broke the promise they made.
وقتی دوستش قولی که داده بود را زیر پا گذاشت، دلخوریاش قابلدرک بود.
برانگیختن، تحریک کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His answers piqued my curiosity.
پاسخهای او کنجکاوی مرا برانگیخت.
The intriguing plot of the novel piqued the interest of many readers.
طرح جذاب این رمان توجه بسیاری از خوانندگان را برانگیخت.
بالیدن، افتخار کردن
The professor was piqued by the positive feedback he received from his students.
پروفسور از بازخورد مثبتی که از دانشجویانش دریافت کرد، به خود افتخار کرد.
He piques himself on his skill as a cook.
از مهارت خود به عنوان سرآشپز به خود میبالد.
رنجاندن، دلخور کردن
Are you piqued at me?
از من دلخوری؟
Her apparent indifference piqued her suitor.
بیتوجهی آشکار او خواستگارش را رنجاند.
پیکه (نوعی پارچهی نخی بادوام)
The dress was made of a delicate piqué.
این لباس از پیکهی ظریف ساخته شده بود.
The tennis skirt was made of a white piqué.
دامن تنیس از پیکهی سفید ساخته شده بود.
striped pique
پیکهی راهراه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pique» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pique