آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Pique

    piːk piːk

    گذشته‌ی ساده:

    piqued

    شکل سوم:

    piqued

    سوم‌شخص مفرد:

    piques

    وجه وصفی حال:

    piquing

    توضیحات:

    در معنای آخر معمولاً به این شکل نوشته می‌شود: piqué

    معنی pique | جمله با pique

    noun uncountable

    رنجش، آزردگی، دلخوری

    She went off in a pique.

    خیلی به او برخورد و رفت.

    His pique was understandable when his friend broke the promise they made.

    وقتی دوستش قولی که داده بود را زیر پا گذاشت، دلخوری‌اش قابل‌درک بود.

    verb - transitive

    برانگیختن، تحریک کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    His answers piqued my curiosity.

    پاسخ‌های او کنجکاوی مرا برانگیخت.

    The intriguing plot of the novel piqued the interest of many readers.

    طرح جذاب این رمان توجه بسیاری از خوانندگان را برانگیخت.

    verb - transitive

    بالیدن، افتخار کردن

    The professor was piqued by the positive feedback he received from his students.

    پروفسور از بازخورد مثبتی که از دانشجویانش دریافت کرد، به خود افتخار کرد.

    He piques himself on his skill as a cook.

    از مهارت خود به‌ عنوان سرآشپز به خود می‌بالد.

    verb - transitive

    رنجاندن، دلخور کردن

    Are you piqued at me?

    از من دلخوری؟

    Her apparent indifference piqued her suitor.

    بی‌توجهی آشکار او خواستگارش را رنجاند.

    noun uncountable

    پیکه (نوعی پارچه‌ی نخی بادوام)

    The dress was made of a delicate piqué.

    این لباس از پیکه‌ی ظریف ساخته شده بود.

    The tennis skirt was made of a white piqué.

    دامن تنیس از پیکه‌ی سفید ساخته شده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    striped pique

    پیکه‌ی راه‌راه

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد pique

    1. noun anger, irritation
      Synonyms:
      annoyance irritation displeasure resentment offense vexation provocation irk peeve grudge sore hurt miff pet umbrage rise huff flare-up storm tiff blowup dander snit stew ruckus slow burn conniption
      Antonyms:
      happiness joy cheer
    1. verb offend, provoke
      Synonyms:
      annoy irritate bother vex displease provoke rile irk get get to peeve nettle gall miff exasperate wound sting prick chafe abrade mortify affront get under skin give a hard time give the business make waves bug get a rise out of whet stir arouse excite move ignite kindle fire up spur goad egg on incense stimulate quicken motivate galvanize work up grab absorb goose
      Antonyms:
      please delight

    سوال‌های رایج pique

    گذشته‌ی ساده pique چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده pique در زبان انگلیسی piqued است.

    شکل سوم pique چی میشه؟

    شکل سوم pique در زبان انگلیسی piqued است.

    وجه وصفی حال pique چی میشه؟

    وجه وصفی حال pique در زبان انگلیسی piquing است.

    سوم‌شخص مفرد pique چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد pique در زبان انگلیسی piques است.

    ارجاع به لغت pique

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «pique» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pique

    لغات نزدیک pique

    • - piquancy
    • - piquant
    • - pique
    • - piracy
    • - piraeus
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.